متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


داستان زیبای "ویولونیست"


داستان, داستان کوتاه, داستان خانوادگی

 

 



در یکی از روزهای سرد ماه ژانویه و در یکی از محلات فقیرنشین در شهر واشنگتن دی.

 

سی صبح زود که


مردم آن منطقه که اکثرا یا کارگر معدن بودند و یا صاحب مشاغل سیاه

 

از خانه هایشان بیرون زدند تا یک


روز پر از رنج و مشقت دیگر را آغاز کنند

 

٬ زنان و مردانی که تفریح و لذت در زندگیشان نامفهوم بود و به


قول معروف آنها زندگی نمیکردند بلکه به اجبار زنده بودند تا ریاضت بکشند

 

که نمیرندآن روز نیز آن مردم


بینوا در حالی که خیلی هایشان کارگر روزمزد بودند و نمی دانستند

 

آیا امشب هم با چند دلار به خانه


بازمیگردند و یا باید با دست خالی به خانه های نکبت زده شان بروند و

 

از فرزندانشان خجالت بکشند خود


را برای روزی مشقت بار آماده می کردند که ناگهان صدای ویولن زیبایی

 

از گوشه یک خرابه به گوش


رسید آوای ویولن آنقدر زیبا و مسحور کننده بود که پای آن مردم فقیر

 

از رفتن باز ماند اکثرا آنها  با اینکه


می دانستند اگر دیر برسند جریمه می شوند بدون توجه به این مشکل در آن خرابه که اندازه یک سالن


کنسرت بود جمع شدند و حدود دو ساعت و نیم با گوش دادن به آن آهنگهای زیبا و استثنایی

 

اشک ریختند خندیدند به خاطراتشان فکر کردند



 

سرانجام نیز ویولونیست خیابانی که مردی ۳۵ ساله بود کارش تمام شد

 

ویولن خود را برداشت و آماده


رفتن شد اما در همین حال و احوال تشویق بی امان مردم  همه آنها را به صف کرد

 

و به همگی که حدود


سیصد نفر بودند ،  نفری ۵ دلار داد و سپس درحالیکه برای آنان بوسه می فرستاد

 

سوار تاکسی شد و رفت تا


مردمان فقیر از فردا  این ماجرا را همچون افسانه به دوستانشان بگویند

 

اما در آن روز هیچکس نفهمید


ویولونیست ۳۵ ساله کسی نیست جز

 

جاشوا بل یکی از بهترین موسیقی دانان جهان که ۳ روز قبل


بلیت کنسرتش هرکدام ۱۰۰ دلار به فروش رفته بود

 

فردای آن روز جاشوا به یکی از دوستانش که از این


موضوع با خبر شده بود گفت من فرزند فقرم

 

آن روز وقتی در کنسرت فقط مردم ثروتمند را دیدم از خودم


خجالت کشیدم که فقیران را از یاد برده ام



 به همین خاطر به آن محله فقیرنشین رفتم و

 

همان کنسرت دو ساعت و نیمه را تکرار کردم بعد هم


وقتی یادم آمد اکثر آنها به خاطر من باید جریمه شوند

 

  تمام پولی را که از کنسرت نصیبم شده بود را


میان آنها تقسیم کردم و چقدر هم لذت بردم.


حالا خودمونیم ، چقدر انسان به این شکل تو جامعه ما وجود داره ،

 

 که از صمیم قلب ،و نه از روی تظاهر اقدام به کارهایی اینچنین بکنه ،اگه سراغ دارید بگید !!!!!؟

نظرات دیوار ها


victory
ارسال پاسخ

khili pand amuz bud, merci

mina0niloo
ارسال پاسخ

من سراغ دارم
برو کتابخونه حتما به وفور میبینی
ای بــــــــابـــــــــــــا دلت خوشه
تو روزگاری که مردم هشتشون گرو نهشونه مخ همه از بی فسفری و ضعیفی دیگه تو فکر این چیزا نیست که عزیزمن
الان نود درصد مردم ما اون قشر کارگرن که فقیر بودن
واسه اینه که از این کارای خوشگل دیگه کسی نمیکنه.
به قول بیل گیتس ی داستان میگه منم میگم واستون
ی بار بیل گیتس که تازه شرکت زده بود پول نداشت
تو یکی از سفراش تو فرودگاه میره از دکه روزنامه بخره
پول خورد نداره ولی اون پسر دکه ای که سیاه پوست بوده
روزنامه را مفتی بش میده
این موضوع سه بار تکرار میشه و هر بار بیل گیتس بهش میگه که تو قبلا هم مفتی روزنامه دادی و الان باید از جیب خودت بدی منم خورد مثلا ندارم
اما اون ابراز بی اعتنایی میکرد
گذشت پس از سالیان بیل گیتس پولدار میشه
دستور میده اون پسرو پیدا کنن
وقتی پیداش میکنن
اون مدیر ی هتل و رستوران شده بوده
بیل گیتس بهش میگه هر چی میخوای ازم بگو من همونم
اون فقط میخنده و میخواد بره
بیل گیتس کلی از دارایی و آوازش میگه
ولی باز اون فقط میخنده
دلیل خندشو میپرسه
میگه:
مــــــــــــن اونــــــــــــموقـــــــــع از نـــــداشته های خودم بخشیدم و قابل تامل بود و ارزش داشت
اما حالا تو از داشته هایی میخوای ببخشی
که بخشش تو هیچ تاثیری در زندگی و اموالت نداره
بیل گیتس در برد شرکت زد که از غنی تر و بخشنده تر نیافتم

marmar1352
ارسال پاسخ

بی انصافی کردیم اگه بگیم کسی پیدا نمیشه...درسته کمن ولی هستن

hidari
ارسال پاسخ

عالی بود دست شما درد نکنه

sheiidaaaaaa93
ارسال پاسخ

خيلي قشنگ و زيبا بود
+++++5+++++

Armita
ارسال پاسخ

عالی بود مرسی....

mrlove
ارسال پاسخ

عالیییییییییییییی بود

REYHANAK
ارسال پاسخ

mer30 alIIIIIIIiiIiiIiiIiIiI BoOOoOooOoOOodt

negari
ارسال پاسخ

بسیار عالی

من سراغ دارم

از هر قشری که بخوای

زیادن اما متاسفانه ما نمیتونیم همرو بشناسیم

ممنونم

liko2536
ارسال پاسخ

2020

mz30na
ارسال پاسخ

میشـه گفت اصـلا
شـایـــــدم انگشت شمــــــــار !!!!!!!

جالب بــود / سـپــــــاس


UNnormal
ارسال پاسخ

KHEYLI BAHAL BOOOOD MAMNOOON

hasmik
ارسال پاسخ

ممنان..........

خیلی جالب بود...

VaMpAYeR
ارسال پاسخ

داستان قشنگی بود
مرسی

melody
ارسال پاسخ


kheili ghashang boOd.mrC

ninjutsu
ارسال پاسخ

عالی بود....
من سراغ دارم...خودم ☺

amitis_love
ارسال پاسخ
(:
ارسال پاسخ

مرسی

farhad1829
ارسال پاسخ

مرسی بسیار زیبا
با هیوا موافقم

hegmatane
ارسال پاسخ

متاسفانه اینجور هنرمندایی کمیاب هستن !

مرسی باشی دا ...

мя_κıпɢ
ارسال پاسخ
ShahryaR
ارسال پاسخ

مرسی

Gheysar7
ارسال پاسخ

جالب بود
قابل توجه هنرمندهای ما.

MoHaMmAD_VV
ارسال پاسخ
sayeh
ارسال پاسخ

مثل همیشه جالب بود مرسی

melisa11
ارسال پاسخ

عالــــــــــــــی



به قول دوستان خیلی کم اند این جور افراد

اگه زیادبودن اصلا چیزی به نام فقر وجود نداشت.

yasekabood
ارسال پاسخ

خداییش آدمای این چنینی کمند
دستت درد نکنه
با خوندن این بلاگ شاید بعضیا حواسشون جمع بشه
بازم ممنون و مچکر

GOZAL22
ارسال پاسخ

خیلییییییییییییی خیلییییییییییییییییی خوب بود دمت گرم منتظر بعدی هستم عزیزم

messi2014
ارسال پاسخ

ممنون عالی بود

Arshida
ارسال پاسخ

Kheili naz bood merc

Toska
ارسال پاسخ

ممنون عالی بود

mh_7
ارسال پاسخ

میگن ادم باید گذشتشو فراموش کنه ولی بعضی وقتا خیلی خوب که آدم گذشتشو به یاد داشته باشه

AntiLove008
ارسال پاسخ

مرسی قشنگ بود

vahidv
ارسال پاسخ

هستند ولی خیلی کم هستند
mer30

ORMAJD
ارسال پاسخ

ایشالا عبرت بشه برای هممون