توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
من هم تو همان فكرم...
- تعداد نظرات : 23
- ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۹/۰۱
- نمايش ها : 1011
ميگويند مردي براي دزديدن هندوانه و خربزه سر جاليزي رفت
و مقدار زيادي هندوانه و خربزه چيد و توي گوني ريخت.
وقتي كه خواست در گوني را ببندد جاليزبان مثل اجل معلق سر رسيد
و پرسيد: «اينجا چكار ميكني؟»
مرد گفت: «والله از راه ميگذشتم باد سختي وزيد
و طوفان مرا انداخت توي جاليز تو»
جاليزبان پرسيد: «خوب هندوانه و خربزه را كي كند؟»
مرد گفت: «طوفان ميخواست مرا با خودش ببرد
من هم هر مرتبه دست ميانداختم و هندوانه و خربزهها را ميگرفتم
يكييكي كنده ميشد» جاليزبان باز پرسيد: «همه اينها درست!
كي آنها را توي گوني ريخت؟» مردك فكري كرد
و گفت: «والله من هم تو همان فكر بودم!».
tnx
نظرات دیوار ها
ممنون جالب بود
هههههه
باحال و جالب
ممنون
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
جالب بود
عجب!!!
منم رفتم توی فکر
یعنی کی ریخته اونا رو توی گونی؟!!!
ممنون
عالــــ♥ـــی بود
ممنون گلم
ممنون عزیزم..
قشنگ بود.
لایک
خخخخخخخخخخخخخ
ممنون
زیبا بود ممنون
خخخ
جالب بود
ممنون
جالب بود ممنون سحر جان
ممنون...
باحال بود....
والا...
مهربون از بلاگ قشنگت
لایییک
جالب بود
بامزه بود
مرسی دوست عزیز
ممنون عزیزم
خخخخ قشنگ بود!!!