متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


 

در حوزه ی فرهنگ و ادب فارسی؛ به ویژه ادبیات عرفانی، کم نیستند شاهکارهای روح نواز شعری... و این شعر جناب هاتف اصفهانی نیز خوشه ای از این خرمن است (خاصه بیت آخر که در آن اوج دلدادگی و فنا به تصویر کشیده شده):

 

 چه شود به چهره ی زرد من، نظری برای خدا کنی

که اگر کنی همه درد من، به یکی نظاره دوا کنی

 

تو شهی و کشور جان تو را، تو مهی و جان جهان تو را

ز ره کرم چه زیان تو را، که نظر به حال گدا کنی

 

ز تو گر تفقد و گر ستم، بود آن عنایت و این کرم

همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی

 

تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین

همه ی غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


Omid1400
ارسال پاسخ

adidas :
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست؟!

حا

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی، محرم اسرار کجاست!

adidas
ارسال پاسخ

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست؟!

حا

Omid1400
ارسال پاسخ

شعر بر وزن چهار متفاعلن است:
متفاعلن متفاعلن، متفاعلن متفاعلن