متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    نشسته در ...

  • تعداد نظرات : 16
  • ارسال شده در : ۱۴۰۰/۱۱/۰۴
  • نمايش ها : 371

نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش

اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش

قناری های این اطراف را آسیمه سر کرده

صدای نازک برخورد چینی با النگوهایش

اگر یاس امین الدوله بودم می توانستم

کمی از ساقه هایم را ببندم دور بازویش

مضاعف میکند زیبای اش را گوشوار، آنسان

که در باغی ،درختی مهربان را، آلبالویش

کسوف ماه رخ داده است یا بالابلای من

به روی چهره پاشیده است از ابریشم،مویش؟

قضاوت میکند تاریخ بین خان ده با من

که از من شعر می ماند و از او باغ گردویش 

تورا از من جدا کردند هرباری به ترفندی

یکی با طعنه ی تلخش یکی با برق چاقویش

رعیت زاده بودم، دخترش را خان نداد و من

هزاران زخم کهنه داشتم،این زخم هم رویش..

نظرات دیوار ها


unerground2
ارسال پاسخ

لايك

SA00
ارسال پاسخ

mahdiyar2012 :
به دل نشست :چایی


SA00
ارسال پاسخ

farnia :
{H}


SA00
ارسال پاسخ

arsham00 :
{H}


SA00
ارسال پاسخ

hosein12345 :
{40}


mahdiyar2012
ارسال پاسخ

به دل نشست

farnia
ارسال پاسخ
arsham00
ارسال پاسخ
Tom Cat
ارسال پاسخ
SA00
ارسال پاسخ

سپاس بابت حضور شما دوستان
و نظراتتون
شاد باشین

arezoo1200
ارسال پاسخ

لایک

moritez
ارسال پاسخ

زیبااااا و عااالی


korosh_ts
ارسال پاسخ

هر نسیمی كه نصیب از گل و باران ببرد
می تواند خبر از مصر به كنعان ببرد
آه از عشق كه یك مرتبه تصمیم گرفت:
یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد

وای بر تلخی فرجام رعیت پسری...
كه بخواهد دلی از دختر یك خان ببرد...!

ماهرویی دل من برده و ترسم این است
سرمه بر چشم كشد، زیره به كرمان ببرد

دودلم اینكه بیاید من معمولی را
سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد...
مرد آنگاه كه از درد به خود میپیچد
ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد

شعر كوتاه ولی حرف به اندازه ی كوه
باید این قائله را "آه" به پایان ببرد....

شب به شب قوچی ازین دهكده كم خواهد شد
ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد!...

درود برشما
بامداد نیک
و سپاسگزارم بابت شعر دلچسب و پر معنا در این صبح دلنشین
خوش باشید

salin
ارسال پاسخ
_MiM_
ارسال پاسخ
SA00
ارسال پاسخ


بسی خوشمان آمد ..