نقش خاطره می زنم تمام فصول را در ذهنی خسته،
از پاییزی که برگ ریزان تک نگاره های غصه های زندگی ام بود.
از زمستانی که سوز سرمایش خاطرات مرده ام را زنده می کرد
از تابستانی که شکوفه های نورسته اعماق وجودم را جلوه ای دیگر می داد
اما هم چنان منتظر آشیانه ای هستم که بهار نویدش را از گذشته تا به امروز ذهن خسته مرا داده است.
مطلب خوبی بود.ممنون.موفق باشید
نقش خاطره می زنم تمام فصول را در ذهنی خسته،
از پاییزی که برگ ریزان تک نگاره های غصه های زندگی ام بود.
از زمستانی که سوز سرمایش خاطرات مرده ام را زنده می کرد
از تابستانی که شکوفه های نورسته اعماق وجودم را جلوه ای دیگر می داد
اما هم چنان منتظر آشیانه ای هستم که بهار نویدش را از گذشته تا به امروز ذهن خسته مرا داده است.
مطلب خوبی بود.ممنون.موفق باشید
از پاییزی که برگ ریزان تک نگاره های غصه های زندگی ام بود.
از زمستانی که سوز سرمایش خاطرات مرده ام را زنده می کرد
از تابستانی که شکوفه های نورسته اعماق وجودم را جلوه ای دیگر می داد
اما هم چنان منتظر آشیانه ای هستم که بهار نویدش را از گذشته تا به امروز ذهن خسته مرا داده است.
مطلب خوبی بود.ممنون.موفق باشید
لطف داری، ممنون
مطلب شما هم زیباست، ممنون
ممنون
نقش خاطره می زنم تمام فصول را در ذهنی خسته،
از پاییزی که برگ ریزان تک نگاره های غصه های زندگی ام بود.
از زمستانی که سوز سرمایش خاطرات مرده ام را زنده می کرد
از تابستانی که شکوفه های نورسته اعماق وجودم را جلوه ای دیگر می داد
اما هم چنان منتظر آشیانه ای هستم که بهار نویدش را از گذشته تا به امروز ذهن خسته مرا داده است.
مطلب خوبی بود.ممنون.موفق باشید
زیبــــــــا