روز و شبت پر از نگاه مهربون خدا ...
- جنسیت : زن
- سن : 41
- کشور : ایران
- استان : تهران
- شهر : تهران
- فرم بدن : متوسط
- اندازه قد : 1.60
- رنگ مو : مشکی
- رنگ چشم : قهوه ای
- تیپ لباس : ساده
- سيگار : بدم میاد
- وضعیت زندگی : با خانواده
- اجتماع : تعامل با همه ی افراد
- زبان : فارسی
- برنامه مورد علاقه : دیگر..
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : انتخاب كنيد
- وضعیت سواد : دیپلم
- نوع رشته : علوم تجربی
- درآمد : متوسط
- شغل : کمک حسابدار
- وضعیت کار : تمام وقت
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : هیچکدام
- خدمت : نرفتم
- شوخ طبعی : شوخ طبع
- درباره من : خوبم و مهربون_متولد دی ۶۱_ جنوب تهران_قد ۱۵۷_ وزن ۵۷_ دیپلمم و شاغل_محل کارم حومه تهران
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : پراید
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : همه ی غذاها جز آبگوشت
- ورزش مورد علاقه : زومبا فیتنس
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
- حالت من : مهربون
- فریاد من : زندگی حکایت آن یخ فروشی است که گفتن فروختی؟ گفت نخریدند اما تمام شد
- اپراتور : همراه اول
- نماد ماه تولد : دی
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
5 سال پيش
Sam7492
✅ با هم بیندیشیم
فردی به دکتر مراجعه کرده بود ، در حین معاینه ، یک نفر بازرس از راه میرسه و از دکتر میخواهد که مدارک نظام پزشکی اش را ارائه دهد .
دکتر بازرس را به کناری میکشد و پولی دست بازرس میذاره و میگه : من دکتر واقعی نیستم ! شما این پول رو بگیر بی خیال شو ! بازرس که پولو میگیره از در خارج میشه ؟!
مریض یقه ی بازرس رو میگیره و اعتراض میکنه . بازرس میگه منم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اخاذی اومده بودم ولی توی مریض میتونی از دکتر قلابی شکایت کنی !!
مریض لبخند تلخی میزنه و میگه : اتفاقأ من هم مريض نيستم اومدم كه چند روز استراحت استعلاجی بگيرم برای مرخصی محل كارم
و این است حکایت ما در جامعه ؟!!
قصه ها
برای "بیدار کردن" ما
نوشته شدند ؛
اما تمام عمر
ما برای "خوابیدن"
از آن ها استفاده کردیم