پروفایل کاربر - yosef933

من درد تو را ز دست آسان ندهم

دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم

از دوست به یادگار دردی دارم

کان درد به صد هزار درمان ندهم

گل نیست چنین سرکش و رعنا که توئی / مه نیست بدین گونه فریبا که توئی

غم بر سر غم ریخته آنجا که منم / دل بر سر دل ریخته آنجا که توئی . . .

آفتاب پنجره را میشناسد ٬ حتی اگر بسته باشد

مهتاب به دیدارم میآید حتی اگر خسته باشد

و دل هوای تو را دارد حتی اگر شکسته باشد . . .