متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - wilsoon

wilsoon
یادها همه رفتن ما هم میرویم از یادها... کی بماند پر کاهی میان بادها...
336
  • جنسیت : مرد
  • سن : 31
  • کشور : ایران
  • استان : تهران
  • شهر : تهران
  • فرم بدن : انتخاب كنيد
  • اندازه قد : انتخاب كنيد
  • رنگ مو : انتخاب كنيد
  • رنگ چشم : آبی
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : انتخاب كنيد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : انتخاب كنيد
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : انتخاب كنيد
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : انتخاب نشده
  • فریاد من : یادها همه رفتن ما هم میرویم از یادها... کی بماند پر کاهی میان بادها...
  • اپراتور : همراه اول
  • نماد ماه تولد : مهر
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

9 سال پيش

خسته ام از آرزوها ، آرزوهاي شعاري
شوق پرواز مجازي ، بالهاي استعاري

لحظه هاي کاغذي را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بايگاني،زندگي هاي اداري

آفتاب زرد و غمگين ، پله هاي رو به پايين
سقفهاي سرد و سنگين ، آسمانهاي اجاري

با نگاهي سر شکسته،چشمهايي پينه بسته
خسته از درهاي بسته، خسته از چشم انتظاري

صندلي هاي خميده،ميزهاي صف کشيده
خنده هاي لب پريده ، گريه هاي اختياري

عصر جدول هاي خالي، پارک هاي اين حوالي
پرسه هاي بي خيالي، نيمکت هاي خماري

رو نوشت روزها را،روي هم سنجاق کردم:
شنبه هاي بي پناهي ، جمعه هاي بي قراري

عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزي ، باد خواهد برد باري

روي ميز خالي من، صفحه ي باز حوادث
در ستون تسليتها ، نامي از ما يادگاري

9 سال پيش

بی حس.. بی بو...

بس كه بي رنگم چو آب از هرچه بينم رنگ مي گيرم

بي صدايم همچو كوه از هر ندا آهنگ ميگيرم

روشن از سنگ حوادث شد دل من شوري از آن يافت

چشمه ام اين مايه ي جوشش از درون سنگ مي گيرم

انتظار آفتابم پرده بر چشم تماشا گشت

گر چو شبنم بستر از گل هاي رنگارنگ مي گيرم

خار پر خورشيد سوزان خستگي شن زار بي پايان

پاي اگر گامي فراتر مي نهم فرسنگ مي گيرم

از نم اشكم غبار از كاروان در دست صحرا نيست

مي روم چون كوه دامان طنين زنگ مي گيرم

9 سال پيش

من و چند نقطه...

من و عطر شهادت چند نقطه

من و سوز عبادت چند نقطه

دلم مي خواهد اما دست بسته

خداوندا خجالت چند نقطه



گچ و دست و مداد و چند نقطه

شب و روز و سواد و چند نقطه

هميشه روي يك آيينه با توست

و هرچه باد باد و چند نقطه



من و دستان بسته چند نقطه

تو و قلب شكسته چند نقطه

چگونه پر بگيريم از سر شهر

چو مرغان دسته دسته چند نقطه

9 سال پيش

مهم نیست ڪه دیگر بآشـے یآ نه...

مهم نیست ڪه دیگر دوسم دآشته بآشـے یآ نه

مهم نیست ڪه دیگر مرآ به خآطر بیآورے یآ نه



مهم نیست ڪه دیگر تورآ بآ دیگرے میبینم یآ نه

مهم اینست ڪه زمآنے که تنهآ میشوے ....

زمــآنـے ڪه دلت گرفت چگونه و با چه رویـے

سر به آسماטּ بلند میڪنـے و میگویـے :

خدآیا مـטּ ڪه گنآهـے نڪردم ... پس چه شد

9 سال پيش

چیه دلم گرفتی واسه چی داری گریه می کنی؟
چیه دلم شکستی واسه کی داری گریه می کنی؟
چیه دلم غریبی چی دیدی داری گریه می کنی؟

میگی گذاشته رفته اونی که مثل نفس تو بود.......
میگی دلت و شکسته اونی که همه ی کس تو بود............
میگی دیدی نمونده پای همه حرفهایی که زده بود................

دل من میدونم داری دیوونه میشی اما باز بی خیالش..............
دل من میدونم داری ویروونه میشی اما باز بی خیالش.....................

9 سال پيش

تاریک کوچه‌های مرا آفتاب کن با داغ‌های تازه، دلم را مجاب کن ابری غریب در دل من

رخنه کرده است بر من بتاب، چشم مرا غرق آب کن ای عشق ای تبلور آن آرزوی

سبز برخیز و چون سکوت، دلم را خطاب کن ای تیغ سرخ زخم، کجا می‌روی چنین

محض رضای عشق، مرا انتخاب کن ای عشق، زیر تیغ تو ما سر نهاده‌ایم لطفی اگر ن می‌کنی، اینک عتاب کن