متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - sjavad

  • جنسیت : مرد
  • سن : 42
  • کشور : ایران
  • استان : انتخاب كنيد
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : متوسط
  • اندازه قد : 1.70
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : قهوه ای
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : دیپلم
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : آزاد
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : رفتم
  • شوخ طبعی : متوسط
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • حالت من : اخمو
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : انتخاب نشده
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

10 سال پيش

******************************

از یاد رفته
ياد بگذشته به دل ماند و دريغ

نيست ياري كه مرا ياد كند

ديده ام خيره به ره ماند و نداد

نامه اي تا دل من شاد كند

خود ندانم چه خطائي كردم

كه ز من رشته الفت بگسست

در دلش جائي اگر بود مرا

پس چرا ديده ز ديدارم بست

هر كجا مي نگرم، باز هم اوست

كه بچشمان ترم خيره شده

درد عشقست كه با حسرت و سوز

بر دل پر شررم چيره شده

گفتم از ديده چو دورش سازم

بي گمان زودتر از دل برود

مرگ بايد كه مرا دريابد

ورنه درديست كه مشكل برود

مي كشندم چو در آغوش به مهر

پرسم از خود كه چه شد آغوشش

چه شد آن آتش سوزنده كه بود

شعله ور در نفس خاموشش

شعر گفتم كه ز دل بردارم

بار سنگين غم عشقش را

شعر خود جلوه ئي از رويش شد

با كه گويم ستم عشقش را

مادر، اين شانه ز مويم بردار

سرمه را پاك كن از چشمانم

بكن اين پيرهنم را از تن

زندگي نيست بجز زندانم

تا دو چشمش به رخم حيران نيست

به چكار آيدم اين زيبائي

بشكن اين آينه را اي مادر

حاصلم چيست ز خود آرائي

در ببنديد و بگوئيد كه من

جز او از همه كس بگسستم

كس اگر گفت چرا؟ باكم نيست

فاش گوئيد كه عاشق هستم

قاصدي آمد اگر از ره دور

زود پرسيد كه پيغام از كيست

گر از او نيست، بگوئيد آن زن

ديرگاهيست، در اين منزل نيست

********************************************************



********************************************************

10 سال پيش

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

زمین جای قشنگی نیست

من از جنس زمینم خوب می دانم

که گل در عقد زنبوراست اما یک طرف سودای بلبل

یک طرف بال و پر پروانه را هم دوست می دارد

نیا باران پشیمان می شوی از آمدن

زمین جای قشنگی نیست در ناودان ها گیر خواهی کرد

من از جنس زمینم خوب می دانم

که این جا جمعه بازار است

و مردم عشق را دربسته های زرد کوچک نسیه می دادند

در این جا قدر مردم را به جو اندازه می گیرند

در این جا شعر حافظ را به فال کولیان دربه در اندازه می گیرند

زمین جای قشنگی نیست نیا باران نیا باران

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

♥یــــــادمــــــان باشد از امروزخــــــطایی نکنــــــیم♥

♥گــــــر که درخویــــــش شــــــکستیم صــــــدایی نکنیــــــم♥

♥پــــــر پروانــــــه شکســــــتن هنــــــر انســــــان نیــــــست♥

♥گــــــر شکستـیــــــم زغفــــــلت مــــــــــــن و مــــــایی نکنیــــــم♥

♥یــــــادمــــــان باشــــــد اگــــــر شــــــا خــــــه گلــــــی را چیــــــدیم♥

♥وقت پــــــرپــــــر شدنش ســــــازو نوایــــــی نکنیــــــم♥

♥یــــــادمــــــان باشد اگــــــر خــــــاطــــــرمــــــان تنهــــــا مــــــانــــــد♥

♥طلــــــب عشــــــق، زهــــــر بــــــی ســــــرو پــــــایی نکنیــــــم♥


❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

کاش یک روز دلم

با خودش یک دل یک رنگ شود

تا که اقرار کنم :

گاه گاهی دل من

دوست دارد که برای تو فقط تنگ شود

می زند شور دلم

گاه برای تو فقط

دوست دارد نگرانت باشد

و برای گذر از هر خطر و حادثه ای

دیده بانت باشد

این دل و دغدغه من

تو ولی راه به دشواری دل من می بندی

بی خبر می گذری

و به دلتنگی من می خندی!!

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

+ + + +

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

10 سال پيش

من یک مردم و
زن بودنت را به رخم نکش !!!
اینجا در میان این همه گرگ های مرد نما،
من شانه هایم را برایت کوه کرده ام.
تو اشک میریزی و راحت میشوی و من،،،
هر روز بغضم ، پوست می اندازد.
آری من مردم.
من از سلاله آدمم،
و چه زود تاریخ کهنه می شود.
من از بهشت برای چه رانده شدم؟
من حرف خدای خویش را برای چه زمین تهادم؟
هان؟
من از بهشت و نعمت هایش گذشتم،
تا تو را به آرزوی سیب برسانم.
من همان مردم !!
من همانم که به خاطر وسوسه شیطانیت،
پی خروج از بهشت را به تنم مالیدم.
من مرد وسوسه های توام...
دیگر زنانگی ات را به رخم نکش،
سیب گواه همه این مردانگی من است...

سلامتی همه ی داداشای گلم

+++++5+++++

10 سال پيش

like