متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - shima246

  • جنسیت : مرد
  • سن : 33
  • کشور : ایران
  • استان : البرز
  • شهر : کرج
  • فرم بدن : هیکل ورزشی
  • اندازه قد : 1.90
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : قهوه ای
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : نمیکشم
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : دیپلم
  • نوع رشته : فنی و حرفه ای
  • درآمد : متوسط
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : پاره وقت
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : هیچکدام
  • خدمت : رفتم
  • شوخ طبعی : خیلی شوخ طبع
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : سمند
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : گولمه شبزي
  • ورزش مورد علاقه : پينگ پونگ
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : سياوش قميشي
  • فیلم مورد علاقه : رسوايي
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : مهربون
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : شهریور
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 30368_headbok45n7tb8xan65hxubxxgubgftz6an7ox.jpg
  • آهنگ پروفایل : اگر دنيا مردانگي سرش ميشد اسمش دخترانه نبود...(به خانوماي محترم برنخوره)

10 سال پيش

چه خوش گفت فردوسی پور در نود / که قرمز به آبی برنده شود

میازار اس اس که کیسه کش است / که دل دارد و بر همینش خوشست

چو شش تا بخوردست از روزگار / دگر آبیان را نماندست قرار

تو کز محنت دسته سه بی غمی / سرافراز و سرخی، بخندا همی

توانا بود هرکه قرمز بود / ز شیشتا دل شیر غران بود !

.


10 سال پيش

♥ معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا ..... ! ♥
♥ دخترک خودش را جمع و جور کرد..! ♥
♥ سرش را پایین انداخت..! ♥
♥ با ترس خود را به معلم رسوند و با صدای لرزان گفت : بله ...؟ ♥
♥ معلم که از عصبانیت قرمز شده بود ...! ♥
♥ به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟ ♥
♥ فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم ) ♥
♥ دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت : ♥
♥ خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن...! ♥
♥ اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد...! ♥
♥ اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه...! ♥
♥ اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند..! ♥
♥ برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...! ♥
♥ اونوقت قول می دم مشقامو تمیز بنویسم ...! ♥
♥ معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا... و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد ...! ♥
♥♥♥
♥ هیچی ندارم بگم ... به اشتراک بزاریدش لطفا ...! ♥

10 سال پيش

آخـــــرین فـــــردی کـــــه ,
درســـــت قبـــــل از خـــــواب ,

در مـــــوردش فکـــــر می کنیـــــد ...

کســـــی اســـــت کـــــه ,

" قلــ♥ــب " شمـــــا بـــــه او تعلـــــق دارد .........!

10 سال پيش

کسی به فکر گل ها نیست کسی به فکر ماهی ها نیست کسی نمی خواهدباور کند که با غچه دارد می میرد که فلب با غچه در زیر آفتاب ورم کرده که ذهن با غچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی می شود وحس باغچه انگارچیزی مجردست که در انزوای با غچه پوسیده ست حیاط خانه ما در انتظار بارش ناشناس خمیازه می کشد کاش از شاخه سر سبز حیات گل اندوه مرا می چیدی کاش در شعر من ای مایه عمر شعله راز مرا می دیدی

10 سال پيش

برای مدتی طولانی نفس زمستان را حس کردم ...
بوی هیچ خبر خاصی نیست
از نگاه یک همذات پندار دو جانبه که از یک جنون جوانی در تله پاتی موزیک واری آغاز شد او را شناختم..
کاش کسی صدایم را بشنود !!!
انگار متابولیسمی از جنس قارج می لرزد...

گوش هایم بروی ریل و ساز نا کوک هندریکس !!!

خدا كند كسي به صداي من ايمان بياورد
سيبي بچيند و بعد در بهشت
تقسيم كند با خدايي كه مرا كوك ميزند هر روز

قطاري كه از ميان دكمههاي من ميگذشت
دير كرده است
اينجا جنازهها زود پير ميشوند
و دريا
به جشنِ مرگِ ماهيهاست
كه شبها سياه ميرقصد ..
+5
for u