متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - sara_4am

  • جنسیت : زن
  • سن : 32
  • کشور : ایران
  • استان : خراسان رضوی
  • شهر : مشهد
  • فرم بدن : متوسط
  • اندازه قد : 1.60
  • رنگ مو : انتخاب كنيد
  • رنگ چشم : انتخاب كنيد
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : هیچکدام
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : انتخاب كنيد
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : انتخاب نشده
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : انتخاب نشده
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

9 سال پيش

ﻗﻮ ﻫﺎ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﺧﺎﺭﻕﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ
ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺗﮏ ﻫﻤﺴﺮﯼ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺒﻞ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ
ﺩﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻓﺮﻫﻨﮓﻫﺎ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ . ﺍﻣﺎ ﻧﮑﺘﻪ ﻣﺘﻤﺎﯾﺰ ﮐﻨﻨﺪﻩ
ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﻏﺎﺯﯾﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺮﮒﺁﮔﺎﻫﯽ
ﺩﺍﺭﻧﺪ،ﻗﻮﻫﺎ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺩ ﻫﯿﭻ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ
ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﻣﺮﮒ، ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻪﺍﯼ ﺩﻧﺞ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺁﻭﺍﺯﯼ
ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺍﺧﺘﺘﺎﻣﯿﻪ ﻋﻤﺮﺷﺎﻥ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺗﻤﺎﻡ
ﺁﻭﺍﺯ ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ. ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻗﻮ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﻣﺮﮒ
ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺟﻔﺘﮕﯿﺮﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺍﺟﻌﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﺠﺎ ﺍﺧﺮﯾﻦ
ﺁﻭﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻣﯽﺩﻫﺪ . ﻭ ﺍﯾﻦ “ﺁﻭﺍﺯ ﻗﻮ” ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺁﺧﺮﯾﻦ
ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﻤﺮﺷﺎﻥ ﺍﺳﺖ .
ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﻗﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ
ﻓﺮﯾﺒﻨﺪﻩ ﺯﺍﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ
ﺷﺐ ﻣﺮﮒ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﻮﺟﯽ
ﺭﻭﺩ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ
ﺩﺭ ﺁﻥ ﮔﻮﺷﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻏﺰﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﺁﻥ ﺷﺐ
ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻏﺰﻟﻬﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ
ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺑﺮ ﺁﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﻍ ﺷﯿﺪﺍ
ﮐﺠﺎ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﮐﺮﺩ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ
ﺷﺐ ﻣﺮﮒ ﺍﺯ ﺑﯿﻢ ﺁﻧﺠﺎ ﺷﺘﺎﺑﺪ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻏﺎﻓﻞ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ
ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﮔﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﻡ
ﻧﺪﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻗﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍﺑﻤﯿﺮﺩ
ﭼﻮﺭﻭﺯﯼ ﺯ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺁﻣﺪ
ﺷﺒﯽ ﻫﻢ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ
ﺗﻮ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﺎﺯﮐﻦ
ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮاهداین قوی زیبابمیرد

9 سال پيش

خداوندا ، با تمام ايمانم به تو ، گاه مستاصل مى شوم و خسته ، و گاه خاكسترى مى شود روزهايم و مى بينم كه پيش نمى رود .
هنوز دورى كردن از كسانى كه آزرده ام مى كنند را ياد نگرفته ام .
هنوز به خدا سپردن آنان كه نمى خواهند در كنار من باشند ، در توان من نيست .
هنوز ياد نگرفته ام كه خود را در شرايط ناخوشايند تكرارى قرار ندهم .
الهى ، هنوز در گير رابطه هاى بيمارم ، و همچنان شهامت جدا شدنم از ترسهايم نيست .
و من ياد نگرفته ام تابع خرد زيستن را
اما ، ياد گرفته ام كه از تو و با تو سخن بگويم
وقتى زندگيم طوفانى ميشود و هواى دلم ابرى ، گريه مى كنم اما گلايه نمى كنم .
ياد گرفته ام كه گلايه اى از تو نيست پروردگارم ، كه سهم من از تو هر چه هست بهترين من است
من و ايمانم به تو ، من و صبورريهايم ،
و آن گاه كه خورشيد بالا مى آيد و شب مى رود ، بهارى مى شود باز روزهايم .
و من شكوفا مى شوم چون ياس و تازه مى شوم چون عشق
خدايا ياد گرفته ام با تو بودن را ،
و مرا بى تو هرگز
خداوندا ، بوى تو مى آيد هر جا كه صحبت رهائيست
مرا رهانيدن از خويش و پيوند خوردنم با تو

9 سال پيش

مـــرگ وقتي‌ست که دل نمي‌تَپد و ساعت مي‌تَپد

عشق وقتي‌ست که دل مي‌تَپد و ساعت نمي‌تَپد