متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - salar68

salar68
3952
  • جنسیت : مرد
  • سن : 34
  • کشور : France
  • استان : خراسان رضوی
  • شهر : تهران
  • فرم بدن : انتخاب كنيد
  • اندازه قد : 1.70
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : مشکی
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : انتخاب كنيد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : فنی و حرفه ای
  • درآمد : خوب
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : هیچکدام
  • خدمت : رفتم
  • شوخ طبعی : خيلي اخمو
  • درباره من : خیلی اخموام ولی خم به ابرو نمیارم
    خیلی مهربونم ولی به زبون نمیارم
    خیلی بخنشنده ام ولی چیزی واسه بخشیدن ندارم
    میدونم واسه کسی مهم نی ام ولی به خودم اهمیت میدم...دلت به حال خودت بسوزه
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : معترض
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : دی
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 77084_head2fsj187ufhs19ud4mxvvnukr362on57dbp.jpg
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

7 سال پيش

پرنده ها هرگز دیرشان نمی شود
هیچ سگی ساعتش را نگاه نمی کند
و گوزن ها نگران فراموش کردن تولدها نیستند!
فقط انسان،زمان را اندازه می گیرد.
و ساعت را اعلام می کند.
و به همین دلیل فقط انسان است؛
که از ترسی فلج کننده ، رنج می برد!
ترس تمام شدن وقت...

+5

7 سال پيش

پرنده ها هرگز دیرشان نمی شود
هیچ سگی ساعتش را نگاه نمی کند
و گوزن ها نگران فراموش کردن تولدها نیستند!
فقط انسان،زمان را اندازه می گیرد.
و ساعت را اعلام می کند.
و به همین دلیل فقط انسان است؛
که از ترسی فلج کننده ، رنج می برد!
ترس تمام شدن وقت...

+5

7 سال پيش

تنهایی

در میان تن ها

حکایت غریبی ست

اینکه هر چه بگردی

حتی خودت را هم نیابی

تا به کلامی

یا به فنجانی چای مهمان کنی

نمی دانم ...

شاید تنهایی ما

در جای دیگری پایان می پذیرد.

7 سال پيش

پنجره بگشای ازهم
چون کتاب قصه ی خورشید
تا امیدم بازجوید
در صدف های دهان رنج
صبح مروارید تابش را
به ژرفاژرف این دریای دورافتاده ی نومید!

شاملو

+5

7 سال پيش

+5

7 سال پيش

مروز غمگینم
به هم ریخته و پریشان
چاقو هم نمیتواند دهانم را باز کند
امروز غمگینم
تمامی تمناهایم مرده اند
کارد بزنید خونم در نمی اید
امروز غمگینم
اما فردا
فردا دنیا اینطور نخواهد ماند

+5