متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - saharjo0on

  • جنسیت : زن
  • سن : 29
  • کشور : ایران
  • استان : انتخاب كنيد
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : لاغر
  • اندازه قد : 1.70
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : مشکی
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : تفریحی میکشم
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : کاردانی
  • نوع رشته : علوم ریاضی
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : فراری
  • شوخ طبعی : خیلی شوخ طبع
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : 206 tip 4
  • آدرس وبلاگ : fo0ozo0oli???
  • غذای مورد علاقه : gheime ghormesabzi ...
  • ورزش مورد علاقه : karate
  • تیم مورد علاقه : Iran
  • خواننده مورد علاقه : amir ardalan tohi yegane pashaii
  • فیلم مورد علاقه : :O
  • بازیگر مورد علاقه : ziade...
  • کتاب مورد علاقه : eshgh dar yeknega
  • حالت من : کنجکاو
  • فریاد من : che faze sangini!!!
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : انتخاب نشده
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

8 سال پيش

متنفرم ازخاطراتى كه
وقــتى یـــادشون مـــیوفتم
با خودم مى گم :
وااااااااااى
من چقدر ** احمق ** بودم ..........!!!!!

+5

8 سال پيش

همیشه اتاقه من
سرد تر از فضای خانه بود
رنگین ولی تاریکتر
شلوغ اما ارام‌ بود..
غرق شده در تیرگیه سکوت
و عمق سرما..
همیشه اتاقه من قبرستانه این خانه بود

8 سال پيش

باز طوفان ها شدت گرفته و زانوهایم اندکی خم شده ولی می دانم زمین را نخواهند بوسید.
با این امید زنده ام که در دل می گویم:
اگر خدا بهای دلهای شکسته را می دهد و با دلهای شکسته به خدا نزدیک می شوم. چرا که نباید بوسه بزنم به دستان کسانی که دلم را می شکنند.

8 سال پيش

عــاشـقـانـہ هاے آریــایے
تیغ روزگار شاهرگ “کلامم” را چنان بریده که
سکوتم “بند” نمی آید

8 سال پيش

تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ی ماست
دل دريا رو نوشتی،
همه دنيا رو نوشتی ،
دل ما رو بنويس

بنويس هر چه که ما رو به سر اومد
بد قصه ها گذشت و بدتر اومد
بگو از ما که به زندگی دچاريم
لحظه ها رو می کشيم نمی شماريم
بنويس از ما که در حال فراريم
توی اين پاييز بد فکر بهاريم
دل دريا رو نوشتی ،
همه دنيا رو نوشتی ،
دل ما رو بنويس

دست من خسته شد از بس که نوشتم
پای من آبله زد بس که دويدم
تو اگر رسيده ای ما رو خبر کن
چرا اونجا که تويی من نرسيدم
تو که از شکنجه زار شب گذشتی
از غبار بی سوار شب گذشتی
تو که عشق و با نگاه تازه ديدی
بادبان به سينه ی دريا کشيدی
دل دريا رو نوشتی ،
همه دنيا رو نوشتی ،
دل ما رو بنويس

بنويس از ما عشقو نشناختيم
حرف خالی زديم و قافيه باختيم
بگو از ما که تو خونمون غريبيم
لحظه لحظه در فرار و در فريبيم
بگو از ما که به زندگی دچاريم
لحظه ها رو می کشيم نمی شماريم...

8 سال پيش

میخواستم از عشق بنویسم
از حس خوب عاشق شدن
از طعم شیرین دلدادگی
از تپیدن های عاشقانه قلب
از تبسم شیرین مانده بر چهره ی عشاق
ولی نگذاشتند !
گفتند ننویس جرم است
مجازات دارد دروغگویی !
محکوم میشوی بیچاره ...
اینجا همه عشاق تحت تعقیب اند
اینجا اگر عاشق شوی مجنون صدایت میکنند
اگر دلت را تقدیم کنی با سو ظن نگاهت میکنند
اگر قلبی به قرمزیه عشق بکشی تیری از میانش میگذرانند
و آنقدر گفتند و شنیدم که حالا به خوبی فهمیده ام
اینجا نباید عاشق شد ... نباید دل سپرد ...
نباید از لیلی و مجنون چیزی نوشت و نباید به دروغ لب گشود !
اینجا باید صادق بود ...
و صداقت یعنی عشق هم مثل شیرین ِ فرهاد فقط یک افسانه است ...