متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - saeida756

saeida756
برسرآتش تو،سوختم ودودنکرد آب برآتش تو،ریختم وسودنکرد آزمودم دل خودرا،به هزاران شیوه هیچ چیزش بجزوصل تو خشنودنکرد
5805
  • جنسیت : مرد
  • سن : 45
  • کشور : ایران
  • استان : تهران
  • شهر : تهران
  • فرم بدن : متوسط
  • اندازه قد : 1.60
  • رنگ مو : انتخاب كنيد
  • رنگ چشم : قهوه ای
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : نمیکشم
  • وضعیت زندگی : با زن و بچه
  • اجتماع : تعامل با همه ی افراد
  • زبان : English
  • برنامه مورد علاقه : برنامه هاي ورزشي
  • وضعیت تاهل : متاهل
  • وضعیت بچه : دارم
  • وضعیت سواد : کارشناسی ارشد
  • نوع رشته : علوم تجربی
  • درآمد : عالی
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : تمام وقت
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : هیچکدام
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : خیلی شوخ طبع
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : saeida756@yahoo.com
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • حالت من : عاشق
  • فریاد من : برسرآتش تو،سوختم ودودنکرد آب برآتش تو،ریختم وسودنکرد آزمودم دل خودرا،به هزاران شیوه هیچ چیزش بجزوصل تو خشنودنکرد
  • اپراتور : همراه اول
  • نماد ماه تولد : دی
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 28990_head1tq7bbvrqbyeds7sv69tofbt1nuku4uko9.jpg
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

5 سال پيش

♥️✘بــــــــــسلامتے خدایے ک از همهـ چیِ زندگیم خبر داشتـ _ مشــــــــــکلام,ـغــــــــــمام,ـگرفتــــــــــاریــــــــــام "ولی.....✘♥️

+5


6 سال پيش

در هیاهوی زندگی دریافتم ؛

چه بسیار دویدن ها،که فقط پاهایم را از من گرفت

در حالی که گویی ایستاده بودم ،

چه بسیار غصه ها،که فقط باعث سپیدی موهایم شد

در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،

دریافتم،کسی هست که اگر بخواهد “می شود”

و اگر نخواهد “نمی شود”

به همین سادگی …

کاش نه میدویدم و نه غصه می خوردم

فقط او را می خواندم و بس …

6 سال پيش

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای

که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد

و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.

آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و

به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.

در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه،

زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید.

بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که

به حیات خود ادامه دهند.

چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب،

چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.

قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی

و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.

خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و

کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.

کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که

هر هفته خون او را تصفیه می کند.

استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و

راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.

هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و

بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند

با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی

شیشه اتاقش بشنود.

آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید،

تا گلها بشکفند.

اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم،

ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.

گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی

دوست داشتید یادم کنید.

عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست،

کلام محبت آمیزی بگویید.

اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند ...

( اهداء عضو اهداء زندگی )

shabgarde.tanha

8 سال پيش

این روزها بیشتر از همه

شعر می خوانم

باید مطمئن شوم قبل از من

تو را نسروده باشند !

(سمانه سوادی)

shabgarde.tanha


8 سال پيش

نگرانم!

برای روزهایی که می آیند

تا از تو تاوان بگیرند و تو را مجازات کنند!

نگرانم!

برای پشیمانی ات، زمانی که هیچ سودی ندارد!

نگرانم!

برای عذاب وجدانت، که تو را به دار می کشد وُ می کُشد!

روزگاری رنج تو رنجم بود

اما روزها خواهند گذشت…

و تو

آری تو

آنچه را به من بخشیدی

از دست دیگری باز پس خواهی گرفت!

و آنچه که من به تو بخشیدم، هیچگاه نخواهی یافت!

shabgarde.tanha

5++