متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - saeed646

  • جنسیت : مرد
  • سن : 33
  • کشور : ایران
  • استان : کرمانشاه
  • شهر : کرمانشاه
  • فرم بدن : هیکل ورزشی
  • اندازه قد : 1.90
  • رنگ مو : قهوه ای روشن
  • رنگ چشم : سبز
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : دانشجو
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : رفتم
  • شوخ طبعی : شوخ طبع
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : پراید
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : کشتی
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • حالت من : اخمو
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : انتخاب نشده
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد


10 سال پيش

طرف به دوست دخترش میگه میدونی‌ فرق تو با بز چیه؟
دوست دخترش قهر میکنه میره...
اونم داد میزنه بیا بابا ...
فرقی‌ ندارین

10 سال پيش

دارم تو کوچه راه میرم

یه خانمه با ماشین رفت تو چاله

آب پاشید همه صورتم و لباسام خیس شد،

وایساده میگه وای خیس شدید ؟

گفتم:پ ن پ دیدم یه خانم محترمی مثل شما رانندگی یاد گرفته...

اینا اشک شوقه!!!

10 سال پيش

سه تا زن توی تصادفی کشته شدن و سه تاشون رفتن بهشت!

دمِ درِ بهشت مامور نگهبان گفت:

شما آزادید هر کاری بکنید ، تنها قانون اینجا اینه که : روی اردک ها پا نذارین!

زنها قبول کردن و رفتن توی بهشت.

خیلی زیبا و سرسبز بود ولی همه جا پر از اردک بود!

همونجا اولین زن پاش رفت روی یه اردک و ازدک له شد...

مامور نگهبان همون لحظه همراه با یه مرد خیلی بدقیافه اومد و گفت :

تو قانون رو نقض کردی و برای تنبیهت باید تا

ابد با این مرد بمونی ...

فردا اون روز ، زن دوم پاش رفت روی اردک و مامور نگهبان سریع اومد

و همراهش یه مرد زشت دیگه بود و گفت :

توام قانون رو نقض کردی و باید تا ابد با این مرد بمونی برای تنبیه ...

زن سوم که اینا رو دیده بود خیلی ترسید و حواسشو جمع کرد

که پاشو روی اردک ها نذاره!

چند ماه همینجوری گذشت که یه روز نگهبان با یه مرد فوق العاده خوش تیپ

و زیبا اومد!نگهبان رو به زن کرد و گفت : شما باید تا ابد پیش همدیگه بمونید ...

زن که توی عمرش همچین مردی ندیده بود با ذوق از مرده پرسید :

واااای من نمیدونم چیکار کردم که پاداشم تو هستی ..!

مرده گفت : منم چیزی نمیدونم ! فقط میدونم که یه اردک رو له کردم ..!