متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - reyhane70

  • جنسیت : زن
  • سن : 32
  • کشور : ایران
  • استان : انتخاب كنيد
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : انتخاب كنيد
  • اندازه قد : انتخاب كنيد
  • رنگ مو : انتخاب كنيد
  • رنگ چشم : انتخاب كنيد
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : انتخاب كنيد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : انتخاب كنيد
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : انتخاب كنيد
  • درباره من : سلام من ریحانه هستم از اصفهان تو **همخونه** خیلی داغم کسی هست که بتونه ی حال توپ بهم بده**همخونه**05603787
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : انتخاب نشده
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : دی
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

8 سال پيش

کتاب‌هایم را بر هم می نهم

تا از آنها تخت‌گاهی بیافرینم

و در این پست آباد، بر آن بایستم

تا تو

ـتنها تو!ـ

مرا ببینی!

ور نه شعر

جز خودزنی نامتناهی تازیانه نیست

در محکمه ای که قاضی و محکوم هر دو منم

و پُتککِ حکمم را

جز به مجازات خویش

بر میز نمی کوفم!

کتاب‌هایم را بر هم می نهم

تا بر تخت‌گاه خودساخته ام بایستم

و تو را

در مهتابی بالادست

بوسه ای بفرستم!

8 سال پيش

کتاب‌هایم را بر هم می نهم

تا از آنها تخت‌گاهی بیافرینم

و در این پست آباد، بر آن بایستم

تا تو

ـتنها تو!ـ

مرا ببینی!

ور نه شعر

جز خودزنی نامتناهی تازیانه نیست

در محکمه ای که قاضی و محکوم هر دو منم

و پُتککِ حکمم را

جز به مجازات خویش

بر میز نمی کوفم!

کتاب‌هایم را بر هم می نهم

تا بر تخت‌گاه خودساخته ام بایستم

و تو را

در مهتابی بالادست

بوسه ای بفرستم!

8 سال پيش

مثل گیسویی که باد آن را پریشان می‌کند

هر دلی را روزگاری عشق ویران می‌کند

ناگهان می‌آید و در سینه می‌لرزد دلم

هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان می‌کند

با من از این هم دلت بی‌اعتناتر خواست، باش!

موج را برخورد صخره کِی پشیمان می‌کند؟

مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرت‌کِش است

هرکسی او را به زخمی تازه مهمان می‌کند

اشک می‌فهمد غم ِ افتاده‌ای مثل مرا

چشم تو از این خیانت‌ها فراوان می‌کند

عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند

دردِ بی‌درمان‌شان را مرگ درمان می‌کند…

8 سال پيش

مرغ دلم پر می‌کشد اندر هوای دیدنت

آرام جان باز آ، که من مشتاق آن خدیدنت

به ماتم مانده‌ام با صد هزاران آرزو

آغوش بازم، مضطرب در حسرت بوییدنت.

8 سال پيش

بعضی ها را بدرقه کنید حتی اگر لایق بدرقه نباشند..

بدون کنار زدن پنجره.. بدون سربرگرداندن به عقب..

بعضی ها را بدرقه کنید و بگذارید به قلب هایی بروند در اندازه ی خودشان..

حتی اگر مطمئن باشید روزی با چشمانی وحشت زده و بی پناه بر خواهند گشت..

زخم های خاطراتشان را ببندید.. بودن های ناروایشان را بشویید..

غرور و دروغ و قضاوتشان را در چمدانشان بگذارید و بگذارید به هر کجا که باید بروند، بروند..

بگذارید در گذشته به جایی که به آن تعلق دارند آرام بگیرند.. برایشان گریه کنید..

سوگواری کنید.. و بدانید این از دست دادنی ضروری ست برای به دست آوردنی گران بها...