متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - parshin

  • جنسیت : زن
  • سن : 68
  • کشور : ایران
  • استان : انتخاب كنيد
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : انتخاب كنيد
  • اندازه قد : انتخاب كنيد
  • رنگ مو : انتخاب كنيد
  • رنگ چشم : انتخاب كنيد
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : انتخاب كنيد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : انتخاب كنيد
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : انتخاب كنيد
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : انتخاب نشده
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : انتخاب نشده
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

8 سال پيش

همیشه آغاز راه دشوار است

عقاب در آغاز پر کشیدن، پر می ریزد

ولی در اوج، حتی از بال زدن هم بی نیاز است ...

8 سال پيش

هه....عشق ...........داداشی سیفون رو بکش
......................ANIMAL......................

هیس!

گوشم کر شد نامردی را مگر فریاد میزنند؟

چه کلمه مظلومی است قسمت

همه نامردی ها را به عهده میگیرد

داش
داش
داش غیرت.............................

8 سال پيش

درودبرشما...
اصالت فراموش شده...
http://www.hamkhone.ir/member/9250/blog/view/206254--/

8 سال پيش

بنوازید...
بنویسید...
این داستان ماست:
زندگی با رویای آرزوهای زنده به گور شده

+5

9 سال پيش

دست های بی ریشه ام را

بر لب این پنجره بکار!

مرا،

به آرامش همان سیبی دعوت کن

که به دست بی گناه تو چیده شد.

گناه قشنگ من

پشت این پنجره ها،

حوای تو

در تب سرخی

می سوزد

9 سال پيش

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پرکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
آن طفل که چو پیر ازین قافله درماند
وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت
از پیش و پس قافله ی عمر میدنیش
گه پیشروی پی شد و گه باز پسی رفت
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت
این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ست
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت