متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - omiiid1990

  • جنسیت : مرد
  • سن : 34
  • کشور : ایران
  • استان : تهران
  • شهر : تهران
  • فرم بدن : هیکل زیبا
  • اندازه قد : 1.80
  • رنگ مو : انتخاب كنيد
  • رنگ چشم : انتخاب كنيد
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : فنی و حرفه ای
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : انتخاب كنيد
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : یوونتوس ایتالیا
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : al pacino - robert de niro
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : انتخاب نشده
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : بهمن
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

7 سال پيش

هر چقدر آدما رو بیشتر می شناسم

تنهاییم دلپسب تر میشه .

7 سال پيش

بوسیدمش...........

دیگر هراس نداشتم جهان پایان یابد
من از جهان سهمم را گرفته بودم

7 سال پيش

برای کفشی ک همیشه پایت را میزند فرقی نمیکند تو راهت را درست رفته باشی یا اشتباه.
هر مسیری را با او هم قدم شوی باز هم دست آخر ب تاول های پایت میرسی
آدم ها ب کفش ها بی شباهت نیستند.........
کفشی ک همیشه پایت را میزند
آدمی ک همیشع آزارت میدهد
هیچ وقت نخواهد فهمیدتو چ دردی را تحمل کردی تا با او همقدم باشی..............

7 سال پيش

و امروز آنقدر شفافیم

که قاتلان درونمان پیداست



و دریای شهرمان

چنان خسته است

که عنکبوت

بر موج هایش تار می بندد



کاش

کسی این مارها را عصا کند

و کاش آنکه استخوان هایم را می لیسید

شعرهایم را از بر نبود



...



زنبورها را مجبور کرده ایم

از گل های سمی عسل بیاورند

و گنجشکی که سال ها

بر سیم برق نشسته

از شاخه درخت می ترسد



با من بگو چگونه بخندم؟

وقتی که دور لب هایم را

مین گذاری کرده اند



...



ما

کاشفان کوچه های بن بستیم

حرف های خسته ای داریم



این بار

پیامبری بفرست
که تنها گوش کند.

=======================
شعری از گروس عبدالملکیان