متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - mohamad222

  • جنسیت : زن
  • سن : 34
  • کشور : ایران
  • استان : انتخاب كنيد
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : انتخاب كنيد
  • اندازه قد : انتخاب كنيد
  • رنگ مو : انتخاب كنيد
  • رنگ چشم : انتخاب كنيد
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : انتخاب كنيد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : انتخاب كنيد
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : انتخاب كنيد
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • حالت من : اخمو
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : انتخاب نشده
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

8 سال پيش

ﻫﻲ ﺭﻓﻴﻖ ... ! ﺑﻐﺾ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻣﺴﺨــﺮﻩ ﻧﻜﻦ !

ﺑﻪ ﺳﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﻫﺎﻱ ﺁﺧﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎﻳﻢ ﻧﺨﻨﺪ !

ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﻧﻘﻄﻪ ﭼﻴﻦ ﺍﺳﺖ !

ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﺫﻫﻦ ﻭ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ... !

ﺍﻳﻨﺠﺎ " ﻛﻠﺒﻪ ﻱ ﻭﺣﺸﺖ " ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ! ﭼﺮﺥ ﻭ ﻓﻠﻚ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﺳﺖ ... !

ﺳﻜﻮﺕ ﭼﺸﻤﻬﺎ ﻭ ﺳﺮﺳﺮﻩ ﻱ ﺑﻐﺾ ﻫﺎﺳﺖ ...

ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﻣﻦ ﺧﺒﺮﻱ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻭ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﻴﺴﺖ !

ﺭﻭﺷﻨﻲ ﻧﻴﺴﺖ ، ﺳﻴﺎﻫﻲ ﻣﻄﻠﻖ ﺍﺳﺖ ... !

ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﻣﻦ ﺳﻜﻮﺕ ﻛﻦ ﻭ ﺭﺩ ﺷﻮ ... !

ﭼﺸﻤﻬﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪ ﺗﺎ ﺗﻦ ﻟﺶ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻲ !

ﮔﻮﺷﻬﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮ ﺗﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺯﺟﻪ ﺯﺩﻧﻬﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﻮﻱ !

ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﻣﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﻭ ﺣﺴﺮﺕ ﺑﻴﺪﺍﺩ ﻣﻴﻜﻨﺪ ... !

ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻣﻦ ﻭ ﻣﻦ !

ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﺠﺰ ﻣﻦ ﻭ ﺑﻐﺾ ﻫﺎﻳﻢ ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻧﻴﺴﺖ !

ﻫﻴﭽﻲ ﻧﮕﻮ ...

ﻧﺨـــﻨﺪ ... ﺍﺷﻚ ﻧﺮﻳــﺰ ...

ﺗﺮﺣﻢ ﻧﻜــﻦ ... ...

ﻓﻘﻂ ﺭﺩ ﺷﻮ ...

10 سال پيش

فرقي نمي‌كند گودال آبي كوچك باشي يا درياي بيكران ، زلال كه باشي آسمان درتوست


10 سال پيش

دوست دخترشووووووووووو

10 سال پيش

.
خداوندا
خسته ام از فصل سرد گناه و دلتنگ روزهای پاکم …
بارانی بفرست ، چتر گناه را دور انداخته ام !

10 سال پيش

در هیاهوی زندگی دریافتم ؛
چه بسیار دویدن ها
که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالی که گویی ایستاده بودم ،
چه بسیار غصه ها
که فقط باعث سپیدی موهایم شد
در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،
دریافتم
کسی هست که اگر بخواهد "می شود"
و اگر نخواهند "نمی شود"
به همین سادگی ...

کاش نه میدویدم و نه غصه می خوردم
فقط او را می خواندم و بس ...

10 سال پيش

نمی دانم نازنین، نمی دانم ...

شاید تو همان گمگشته ی ازلی من باشی.

همان نیمه ی گمشده ی روح نا آرامم.

همانی که در طلبش روزگاری هرچقدر گشتم،

نیافتم و ناگزیر ایمان آوردم به افسانه بودنش.

همانی که هرگز نبود

ولی بودنش ناگریز بود و می ارزید به تمام بودنها و داشتنها...

نازنین،

من خسته ام

از این راه طولانی که در طلبت و بی تو پیمودم.

دیگر رمقی برایم نمانده که بخواهم بودنت را اثبات کنم؛

پس مهربانم،

خودت با صبوری بودنت را برایم اثبات کن و باش تا باشم...