متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • آره؟؟؟

  • توخیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت:   آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید. قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟ گفتم نه ماد…
  • طنز؟؟؟؟؟؟

  • دو خلبان نابينادو خلبان نابينا که هر دو عينک‌هاي تيره به چشم داشتند، در حالي که يکي عصايي سفيد در دست و ديگري به کمک يک سگ راهنما حرکت مي‌کرد در کنار ساير خدمه پرواز وارد هواپيما شدند. با ديدن اين صحنه، صداي خنده ناگهاني مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب ديدند که دو خلبان به سمت کابين پرواز رفته وپس ازمعرفي خود و خدمه پرواز، و اعلام مسير، از مسافران خواستند…
  • طنز

  • داستان سيندرلا(طنز)ايرانييکي بود ، دو تا نبود ، زير گنبد کبود که شايدم کبود نبود و آبي بود ، يه دختر خوشگل بدون پدر مادر زندگي مي کرد. اسم اين دختر خوشگله سيندرلا بود که بلا نسبت دختراي امروزي، روم به ديوار روم به ديوار ، گلاب به روتون خيلي خوشگل بود .سيندرلا با نامادريش که اسمش صغرا خانم بود و 2 تا خواهر ناتنياش که اسمشون زري و پري بود زندگي مي کرد . بيچاره سيندرلا از صبح که از خواب پا مي شد بايد…
  • سرزمین پارس

  • لشکر ايران آماده جنگ شده و سواران پا بر رکاب اسب ، کورش پادشاه ايران از نزديکان خداحافظي کرده و قصد راهبري سپاه ايران را داشت . يکي از نزديکان خبر آورد همسر سربازي چهار فرزند بدنيا آورده ، فروانرواي ايران خنديد و گفت اين خبر خوش پيش از حرکت سپاه ايران بسيار روحيه بخش و خوش يومن است . دستور داد پدر کودکان لباس رزم از تن بدر آورده به خانه اش برود پدر اشک ريزان خواهان همراهي فرمانرواي ايران بود . فرم…
  • love

  • مکانی بهتراز"دلــــــــم"برایت ندارم! تنگی اش را به لطف خودت ببخش...