متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • عنکبوت رنجور...

  •   دلم رقصیدن می خواهد با ساز کوک کلمات بی قافیه ذهن مخشوشم که مدام میپیچند به رشته های افکار مغز تاریکم، ودود می شوند افکار مزاحمم در تنگنای خاطرات پوسیده ی دلم. تمام دردهایم را یکجا می تنم!!!ومامنی میسازم با آن برای دوری از حشرات گزنده ی زندگی ودور می کنم خود را از نور و شور!! از دنیای انسان ها تنها دو چیز برای مانده است ،دوچشم گویا،که گویی برای این عنکبوت سالخورده کمی رنجور است! به سرعت از …
  • **همخونه**

  •   ارایش غلیظی کرده بود و لبخند برلب داشت شوخی میکردو میخندید   کسی نفهمید که پشت این لبخنداش چی پنهون کرده دخترک تنهایی که به اسم عشق دست خورده اش کرده بودند و به اسم نجابت تنهایش گذاشتند دخترکی که فقط نفس میکشید... براش مهم نبود مردم چی درموردش فکر میکنن... تو خیابون سیگار میکشید و رژلب قرمز میزد... دیگر چیزی برایش معنا نداشت.... میرفت و درخت تنفر را در قلبش بیشتر شاخ و برگ میداد... ن…