متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    ویس و رامین

  • تعداد نظرات : 0
  • ارسال شده در : ۱۳۹۶/۰۴/۰۳
  • نمايش ها : 123

در دربار شاه موبد پري رويان بسياري بودند كه يكي از آنان شهرو نام داشت. شاه موبد بر آن بود تا با او ازدواج كند اما شهرو عذر آورد كه چند فرزند زاييده و پير شده است. پس پيمان بستند كه هرگاه شهرو دختري بزايد او را به زني به شاه موبد (منيكان) بدهد. شهرو دختري زاييد و برا و نام ويس نهاد. ويس را به دايه سپرد و دايه ويس را به خوزان برد. از قضا رامين برادر شاه موباد هم نزد همان دايه در خوزان بود. ويس بزرگ شد و دايه نامه يي به شهرو نوشت تا دختر خود را ببرد. ويس را به نزد مادر بردند و شهرو او را به عقد پسر خود (يعني برادر ويس)‌كه ويرو نام داشت درآورد. شاه موبد پس از اطلاع از اين امر برادر خود زرد را به نزد شهرو فرستاد تا پيمان ساليان پيش را به او يادآوري كند. ويس بر عشق ويرو ابرام كرد. شاه ه به جنگ ويرو آمد اما موفق نشد. پس نامه اي با هداياي بسيار به نزد شهرو فرستاد و او را فريفت . شهرو شبانه دروازه شهر را گشود و شاه ۀ‌ويس را ربود. ويس بسيار غمناك بود و دايه همواره او را به صبوري اندرز مي داد. رامين برادر شاه موبد نيز كه سخت عاشق ويس بود به دايه ملتجي شد. ويس ب هيچ روي حاضر نبود دست از عشق ويرو بازدارد . سرانجام دايه با چرب زباني او را فريفت و دلش را به رامين نرم ساخت. شاه موبد از عشق ويس و رامين آاگه شد. ويس اعتراف كرد كه رامين را دوست دارد شاه به ويرو شكايت برد. ويرو خواهر خد را اندرز داد اما سودي نبخشيد . شاه موبد ويس را به همدان به نزد مادر و برادرش باز فرستاد . رامين خود را ببيماري زد و از شاه اجازه سفر گرفت و بدين حيله به نزد ويس رفت . چون شاه موبد از جريان مطلع شد به همدان رفت و خواست تا ويرو را مجازات كند. ويرو خواهر را دوباره در اختيار شاه قرار داد. چون ويس در دفاع از خود مطالبي را حاشا كرده بود. قرار شد از او و رامين آزمايش «ور» يعني عبور از آتش به عمل آيد تا گناهكار بودن يا بيگناهي آنان معلوم شود . ويس و رامين ترسيدند و گريختند و مدت ها از آنان خبري نبود. تا آن كه رامين به مادر خود نامه يي نوشت و مادر هم دل شاه موبد را نرم كرد و رامين و ويس بازگشتند . چون شاه ، ويس را ديد همه اندوه و خشم خود را فراموش كرد و چون قرار بود با قيصر روم جنگ كند ، ويس را در دزاشكفت محبوس كرد و رامين را به همراه خود برد. رامين از فراق ويس بيمار شد . پس او را از ادامه ي سفر منع كردند. رامين به پاي دزاشكفت آمد ويس و دايه چهل ديباي چيني را به هم بافتند و به پايين آويختند و رامين با گرفتن آن وارد دز شد. شاه موبد از روم بازگشت و يكسره به دز رفت . زيرا از جريان آگاهي يافته بود. رامين گريخت و شاه ويس و دايه را به شدت تنبيه بدني كرد. شهرو مي گريست و مي گفت دختر مرا خواهي كشت و خود شاه هم ميگريست . از طرفي زرد هم از رامين شفاعت كرد و شاه رامين را بخشود . سرانجام ويس را در همان دز بازگذاشت و به دايه سپرد و تمامي درها را قفل كرد ويس دوباره از دز خارج شد و در باغ به رامين پيوست موبد از كار آنان آگاهي يافت و دايه را به شدت زد رامين گريخت شاه خواست ويس را بكشد اما زرد مانع شد و گفت كه رامين در باغ نبوده است. ويس هم دروغي بافت و جان خود را نجات داد. رامين به خراسان رفت و آنجا فرزانه يي به نام بهگوي او را به ترك اين عشق پر ماجرا اندرز داد. از طرفي شاه هم ويس را پند و اندرز داد و ويس متعهد شد كه از اين پس خلافي نكند. رامين هم از شاه پوزش خواست و به گوراب رفت و با گل دختر رفيدا ازدواج كرد. سپس نامه يي به ويس نوشت كه من زندگاني سعادتمندانه يي يافته ام و ديگر كاري به كار تو ندارم . ويس دايه را با پيغامي به سوي رامين به گوراب فرستاد. رامين به دايه بي اعتنايي كرد. ويس نامه يي به رامين نوشت و اورا به سبب پيمان شكني و بد عهدي ملامت كرد. رامين از پيوند با گل پشيمان شد. و به ويس نامه يي عاشقانه نوشت و در طلب او به مرو رفت. شاه خواست رامين را با خود به شكار برد. اما رامين خود را به بيماري زد. نامه ي رامين به ويس رسيد و ويس هم پاسخي براي رامين نوشت. رامين سرانجام زرد را كشت و گنج شاه موبد را به چنگ آورد. شاه موبد از موضوع اطلاع يافت. اما چون در حال جنگ بود نتوانست بازگردد و قضا را در همان جنگ درگذشت . رامين به پادشاهي رسيد و با ويس ازدواج كرد. رامين صد و ده سال عمر يافت و هشتاد و سه سال پادشاهي كرد و از ويس صاحب دو فرزند شد. سرانجام ويس درگذشت و رامين پادشاهي را به پسر خود سپرد و خود تا پايان زندگي مجاور آتشگاه ،‌نزديك دخمه ي ويس ،‌عمر را به گريه و زاري گذراند.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !