متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    تولـُد

  • تعداد نظرات : 19
  • ارسال شده در : ۱۳۹۶/۰۲/۲۸
  • نمايش ها : 841

 

 

" به سویِ تو،


به شوقِ رویِ تو،


به طـَرفِ کویِ تو،


سپیـده دَم آیـم،


مـَگر تو را جـویـَم ..."...


در خلوتِ صُبحگاه، زیر لب زمزمه کـُنان به آرامی قدم بر میداشت...


پسـرکی معمولی با لباس هایی ساده...


نـفـس هایی سنگین و عمیـق


تـَب دار از اَبـرهای نـا فرجامِ اُردی بهشتـی!


در این روزهای پُر سیاست که هر درختی، دیواری، گیرشان آمده از چسباندنِ ظاهر نه چندان دلچسبشان دریغ نکرده اند...


بی توجه به اطراف، چـَشم بر سنگـفرشها، گاه به آبِ روانِ کنارِ خیابان

 

پسرک صورتی آرام و اندیشمند،

 

سایه ی درختان، رنگِ چشمانش را نـوازش میکند

 

از قضا هم مسیر بودیم

 


 

کـَمی بعد دخترکی با شاخه گُلی به دست، نزدیک و نزدیکتر میشد

 

و لبخندی که روی لبهایش غنچه زد و شکُفت


گُلی به دستش داد و چند لحظه ای همان جا بودند

 

از کنارشان گذشتم، این دو مـَرا به سی_چهل سالِ پیش بُردند

 

 با صدای خنده هاشان به خودم آمدم


بی اراده پـِیِ شان می رفتم، حرفهایی که هر چه سعی میکردم نمی شنیدم


گاهی که می ایستادند، می ایستادم، چند باری اش به خاطر گُلها و سبزه های کنار خیابان بود، چند باری هم برای ویترین های کنار خیابان


بالاخره واردِ پارکی شدند و میز شطرنجی که زیر سایه ی بیدِ مجنون جا خوش کرده بود، انتخاب کردند


کمی دورتر نشستم، و به ظاهر مشغولِ مطالعه ی روزنامه ام


دخترک دستش زیر چانه اش، گاه و بی گاه به حرفهایِ پسرک میخندد


از داخل کیـفِ کوله، هدیه ای به همراه گـُلی سپیـد که گمان می کُنم "مریـم" باشد بیرون آورد و پسر دستانش را میگیرد...

 

چشمانم به آن دو بود و حواسم پَرتِ سی چهل سالِ قبل...

 



خب اولاً من هیچگاه اجازه نمی دادم پیاده از جایی به جایی بروی تا مبادا خسته شوی...


توهم برای من هدیه ای نگرفتی شاید چون من نمیخواستم به زحمت بیُفتی


سـَرمان گرمِ هـَم بود و به همین سادگی فـُرصتها را برای باهم بودن و صـُحبت، از دست می دادیم


و همیـنطور برای خوشحـالی های کوچکِ هم، قدمی بر نمی داشتیم


 باید مُراقبِ هم می بودیم و نبودیـم، یادمان رفت عشق را باید تقدیـم کنیـم


ما مثل همه ی زن و شوهرها به مـُرورِ زمان، برای هم عـادی و عــادی تـر می شـُدیم


دیگـر زمانی برای تعریف کردنِ داستان های روزمره نداشتم


تو هم اصلاً برای من شـعر نمیخواندی...


 و من اکنون به حالشان غبطه میخوردم


خاطر نشان می کنم، دخترک در ادامه برای پسرک میخوانـد "به دسـت تو دادم، دل پریشـانم..."

 

 

 

marya1370


By Hamkhone.ir

نظرات دیوار ها


Fereshteh
ارسال پاسخ

تولدت مبارک
^_^
مرسی مریم گلی جان

ممنون

peyman0082
ارسال پاسخ

:

لایک

peyman0082
ارسال پاسخ

بلاگ قشنگ
تولد مبارک باشه
تبریک به همه بابت وجود نازنین این عزیز

Amirtaha
ارسال پاسخ

سلام..

داداش تولدت مبارک انشاا... 120 ساله شی


ماریا ممنون

shadi1357
ارسال پاسخ

تولدت مبارک امیدعزیز
ارزوی بهترین هابرای شمادوست نویسنده وهنرمند
تشکرازماریای عزیزم به خاطرمحبت ومعرفتش وبلاگ قشنگش
اهنگ هم عالی

تیــارا
ارسال پاسخ

سپاس مریم بانوی نازنین


تیــارا
ارسال پاسخ

فرخنده باد

با آرزوی بهروزی


Sana70
ارسال پاسخ

چه قشنگ
تبریک میگم،تولدشون مبارک

AZAD
ارسال پاسخ

بسیار زیبا
مبارک باشه

Pari123
ارسال پاسخ

تولدشون مبارک

یاغش
ارسال پاسخ

آرزوی سلامتی و کامیابی دارم براشون
مبارکه

AaTanhayetanha
ارسال پاسخ

تبریک

мя_κıпɢ
ارسال پاسخ

سلام،
اول اینکه متن پیچیدگی زمانی خوبی داره،ضرب آهنگ خوبی رو دنبال میکنه!
دوم اینکه از همه کسایی که نظر میذارن و محبت میکنن تبریک میگن تشکر میکنم.
سوم اینکه من که راضی نبودم:دی ولی تولد بدون رقص که معنی نداره،بیا وسط با هم برقصیم <55
+موزیک جالب بود+گیف جالب تر <3

saraaa220
ارسال پاسخ

تولدشون مبارک

fghat22
ارسال پاسخ

Tvlodeshon mobrk

elaheh_62
ارسال پاسخ

سلام
زیبا بودتبریک میگم تولدشون مبارک

nazi1994
ارسال پاسخ

tafalodeshun mobarak ....albate ba tavajo b onvan blog

خزان
ارسال پاسخ

الهی جانم چه زیبا
مبارک باشه
شاد و عاشق هزاران سال پاینده باشید

samaye1374
ارسال پاسخ

بسیار زیبا......ممنون. و تولد تولد تولد تولدشان مبارک!!!!!