بلاگ كاربران
امشب دلم خواست
و باز تفالی به حـَضرت زدم؛
کتاب، حَمـد، قُل هُوَ الَه و نیّـتِ تـُو...
"عکس روی تو چو در آینه ی جام اُفتاد..."
نمیدانم حافظ با همه چنین میکند یا فقط برای دیوانه دیدنِ من،
هر بار از تو میسُراید!
شایدهم تو معنی بازگشتن را نمیدانی!
اینبار سراغ تفسیرش نمیروم کتاب را میبندم خودم تفسیرش میکنم:
*آفرین اِی صاحب فال، هزار بار نـَه، هزار و یکبار تلاش کن برای نگه داشتن
فردی که دوست میداری،
برای از دست ندادن کـَسی که وفاداری را میفهمد،
مهربانی را دوست دارد،
اشک را میبوسد ...
صاحبِ فال، خبر خوشی برایت دارم، خواهشا خودت را کـُنترل کن،
دورانِ سختی ها تمام میشود و به مقصودت میرسی؛
یک_روز_قراراست_به صورت اتفاقی
#نگاه شما به هَم بـِخُورَد، پس به اُمیدِ خدا، خودت را آماده کن...*
حافظ، کاش در همان لحظه ساعتها از کار بیُفتد!
فرض کن یک شب زمستانی یا شاید هم روزش،این مهم نیست،
زمستانی بودنش مهمتر است چون
من احتمالا باز هم آب خُنک لازم شوم
و با یک نگاه پرت شوم به اعماق زمین و زمان، به خیلی قبلتر
و اینطور مصداقِ واقعی زنده شدنِ بعد از مرگ را به چَشم خواهی دید
و تو احتمالا راست راست به چشمهای من زُول خواهی زد
و بعد از چند لحظه میخندی، از همان لَبخندهای کَجـَکی اَت!
و با من به یادِ عمقِ دیوانگی ها خواهی اُفتاد
که حقیقتِ زندگی همان دیوانگی های کوچک و بزرگ،در لحظه تصمیم گرفتنهاست
***
هزار بار نَه هزار و یکبار مُرور کرده ام بعدش را
که اگر خواست دستم را بگیرد، من محکمتر میگیرم!
اگر خواست بنشینیم، قطعا خلوتترین نیمکت را انتخاب میکنم!
اگر خواست کمی قدم بزنیم، شانه به شانه اش راه می اُفتم!
خدا کند نَفَس کَم نیاورم...
تو به رویایِ این دیوانه میخندی، خُب من همین را میخواستم
بخند تا نشان از کَسی که آبانِ سالِ گذشته گُم کرده ام بگیرم
بخند از همان لبخند هایی که آدرسش را فقط خودمان میدانیم
من تَب کُنم برایت جانا تو بخند تا به دستِ هم دلتنگی را ریشه کَن کنیم
من و تو کنارِ هم... هیــس!
اَمان از حافظ اینبار فالِ سعدی میگیرم...
marya1370
مرسی
{h}
تشکر شادی جان
ممنون اقا رضا
عالی بود عزیزم
مرسی
مرسی ماریا جان بلاگت عالیه
اکثر مواقع هم تفسیر اینجوری بود:به زودی درهای موفقیت به روی تو باز خواهد شد{trol37}
این دوست منم همیشه در انتظار این "به زودی"بود{trol24}
الان حدود ده سالی از اون روزا میگذره و ازدرهای موفقیت خبری نیست{trol13}
نتیجه اخلاقی:
...؟
شاید این جمعه بیاید
خوش برگشتید حسین اقا
یه زمانی یه رفیق داشتم وقتی باهاش میرفتیم بیرون، تقریبا همیشه سر چهار راه فال میخرید و میخوند ....
اکثر مواقع هم تفسیر اینجوری بود:به زودی درهای موفقیت به روی تو باز خواهد شد
این دوست منم همیشه در انتظار این "به زودی"بود
الان حدود ده سالی از اون روزا میگذره و ازدرهای موفقیت خبری نیست
نتیجه اخلاقی:
...؟
:-*:):-*
قربونت هدیه جان
بلاگ قشنگی بود...
آهنگش باحال تر
لایک
سپاس
مثل همیشه عالیه جانا
باری کلا
بلاگ قشنگی بود...
آهنگش باحال تر
لایک
توکل به خدا کن{59}
به اُمیدش
اینم صباجون برام گرفته: {14}
دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را،
که مدتی ببریدند و باز پیوستند...
توکل به خدا کن
مرغ زیرک به حقیقت منم امروز و تو دامی
گلستانو ترجیح می دم :)
اینجا سعدی میخواسته بگه؛ تو خودت تله ای
اینم صباجون برام گرفته:
دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را،
که مدتی ببریدند و باز پیوستند...
ممنون
خوب شد!
تشکر
ممنون :) @};-
ممنون ثناجان
ده بیست سی چهل بفرمایید بین بوستان و گلستان :)
در سر کار تو کردم دل و دین با همه دانش
مرغ زیرک به حقیقت منم امروز و تو دامی
گلستانو ترجیح می دم
سعدیش چی شد
ممنون
زیبا و پراحساس
ممنون
#سلام که برای اولش بود، الان وقت #خداحافظیه!
#سلامَم داره؟
بهترم میشه!
خُوبِس#کِ
#شنگول #منگول #حبّه ی انگوره!
مَنگُولِه دارِه یا شَنگُوله؟
حرف_من_سَند!
کنون بین رزمِ رستم و اسفندیار! :D
هرکی در نیاره#55تاشو!
همینجوری ادامه پیدا کنه #55 دیوان ازش درمیارم!
کنون بین رزمِ رستم و اسفندیار!
خیلی خوب :-X
دیوانه چو دیوانه ببینَد،باقیشو #مولانا!
بزنی زمین هوا میره، تا اونجاها میره
خیلی خوب
#ازفِردوسبَرین،بپرس!
#فالِش که خوب بود
خَوشبهسعادَتصاحبش#
#مالِ خوببَده ش بیخِ ریشِ صاحبش!
به روحِ سعدی میفرستی حافظ باز میکنی
ده بیست سی چهل بفرمایید بین بوستان و گلستان
از آخر میشه #فالِ سعدی_بودنش_فاتحه!
جِنس فروخته شُده پَس گِرفته نمیشه!#کَج_خوان!
چشمات زیبا میبینه :-*
با همون حافظ یا گلستان و بوستان؟
صفحات
1 2