متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • عشق رو نمی خوام

  • عشق چیه؟ اینه که من اینجا تنها و تو اونجا این که ندونم داری چی کار می کنی این که ازت بی خبر باشم این که تو حسرت با تو بودن بسوزم این که با خاطراتت روزامو شب کنم این که بیام از دور نگاهت کنم تا یه کم از دل تنگیم کم بشه این که هر شب عکساتو نگاه کنم و اروم بگم کاش بودی عشقم این که ذره ذره از نبودت ذوب بشم این که اونقدری مریض بشم بخاطر دوری از تو که تو دو روز هفت کیلو لاغر بشم این عشقه یعنی؟؟ اگه این …
  • دلم برات تنگ شده....

  • خیلی دلم برات تنگ شده برای خنده هات برای شوخی هات برای دعوا کردنات برای قهر و آشتیامون برای با هم بودنامون برای اون موقع که اروم گریه می کردمو قسم میدادی که گریه نکنم . . هنوزم به یادمی؟ هنوزم  دوسم داری؟ هنوزم دلت می خواد لحظه هاتو با من قسمت کنی؟ هنوزم حاضری بگی دنیا رو می دم تا تو قهقهه بزنی؟ . . . نه من هنوز خوابم هنوز باور نکردم تنهاییمو این که تو رفتی اما ایکاش وقتی زنگ زدم به جای الو ن…
  • دوست پسر دوستم

  • نیم ساعت پیش دوستم زنگیده داره می ترکه از خنده می گم نرگس زنگ زدی بخندی؟ می گه سمی یه چیزی شده برات تعریف کنم کبود می شی از خنده می گم خب بگو می گه دوست پسرمو که یادته؟ گفتم امید رو می گی؟ می گه اره می گم خب می گه الان خواهرم داشت برام تعریف می کرد که تو لاین با یه پسره دوست شده اسمش امیده و گفت بیا عکسشو ببین رفتم دیدم ااااااااااااا این که امید منه می گه حالا داریم با خواهرم می خندیم . . . مردم چ…
  • سلام هلو

  • بابام اس ام اس زده: هلو ساعت هفت میام دنبالت منم خواستم اذیت کنم جواب دادم عشقم من هفت آماده ام اون مانتو خوشگله رو می پوشم بابام جواب داده: پسر تو بیست سالت شده هنوز ادم نشدی؟ تازه  فهمیدم بابام منظورش از هلو همون  helloبوده حالا من :O بابام:O مانتو خوشگله :O هلو :O…
  • سلامتی پسری که.........

  • پسر با خانواده اش دعوا کرد از خونه زد بیرون و رفت خونه رفیقش یه روز یکی از رفیقاش باهاش قرار می ذاره سر کوچه دختری رو می بینه  و بهش متلک می گه دوسش بهش  میگه می دونی این دختری که بهش تیکه انداختی کی بود؟ پسره می گه نه از کجا بدونم می گه خواهر همین کسیه که  تو الان دو ماهه تو خونه اش داری زندگی میکنی پسر خیلی شرمنده می شه و میره خونه دوستش و دوستش رو در حال مشروب خوردن می بینه می ره…
  • استخر

  • مرد جوانی که مربی شنا و دارنده ی  چندین مدال المپیک بود به خدا اعتقادی نداشت. او چیز هایی را که درباره ی خدا و مزهب می شنید مسخره می کرد. یک شب، مرد جوان به استخر سرپوشیده آموزشگاهش رفت. چراغ خاموش بود، ولی ماه روشن بود و همین برای شنا کافی بود. مردجوان به بالا ترین نقطه استخر رفت و دستانش را باز کرد تا درون استخر شیرجه برود. ناگهان سایه بدنش را همچون صلیبی روی دیوار مشاهده کرد؛ و  چون ا…
  • سلامت بوی نفت میداد

  • سال ها پیش، مرد مومن هنگامی که از سر کار بر می گشت و داشت وارد خانه اش می شد، صدایی به گوشش رسید :«ببخشید! با شما کار داشتم!» وقتی مرد نگاه کرد دید پیر مرد نفت فروش محلشان است . او دبه های نفت را داخل گاری می گذاشت و در کوچه ها داد می زد :« نفتیه  نفتی» مرد گفت:« چه کار داری؟» نفت فروش گفت: «میدانید که شما بیست روز است که عوض شده اید؟» مرد تعجب …
  • ضعیفه

  • پسر : ضعیفه ! دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم !دختر : توباز گفتی ضعیفه ؟پسر : خب ، منزل بگم چطوره ؟دختر : وااااای . . . از دست تو !پسر : باشه ؛ باشه ببخشید ویکتوریا خوبه ؟دختر : اه . . . اصلاباهات قهرم !پسر : باشه بابا ، توعزیز منی ، خوب شد ؟ آشتی ؟دختر : آشتی ، راستی گفتی دلت چی شده بود ؟پسر : دلم ! آها یه کم می پیچه ! ازدیشب تاحالا !دختر : واقعا که !پسر : خب چیه ؟ نمیگم مریضم اصلا ، خو…