متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.

آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟

پسر پاسخ داد:

عالی بود پدر!

پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟

پسر پاسخ داد: بله پدر!

پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا

ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد

ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند

حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست!

با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


mahdi0077
ارسال پاسخ

arsham00 :
عالی {H}

بابت نظرت ممنون

mahdi0077
ارسال پاسخ

Pari123 :
{H}


arsham00
ارسال پاسخ

عالی

Pari123
ارسال پاسخ