یه وقتایی دوست دارم که به خودم مرخصی بدم و گردش برم
ولی پر کردن برگه مرخصی برای تنها بودن!
گردش به تنهایی در روز آفتابی دل گیر است
دیدن غروب کنار دریا بغض دارد
حتی دیدن یک فیلم کمدی به تنهایی خنده دار نیست
-------------------------------------------------
ولی بودن یک دوست لحظه ای از سفر عمر
برای راه رفتن زیر باران دست در دست دوست با لذت است
در اندازه دیدن یک فیلم کوتاه کمدی خنده دار است
به اندازه گرفتن چند عکس یادگاری در کنار جوی آبی با شوق است
حتی به اندازه گفتن یک جوک و خندیدن چه زیبا و خوشحال کننده است

یاد من باشد فردا دم صبح ،
به نسیم از سر صدق سلامی بدهم

و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش نگردد فردا ...
زندگی شیرین است ، زندگی باید کرد

گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم شاید
به سلامت ز سفر برگردد

بذر امید بکارم در دل ،
لحظه را در یابم ...

من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم، عرضه کنم ...

یک بغل عشق از آنجا بخرم ... !

یک کلام ساده
یک نگاه از سریر عشق،
از تو کم نمی کند.
از چه طفره می روی؟
از نگاه روشنت
من حریر مهر را سروده ام.
دل دلت برای چیست؟!!!
سرد می شود هوا
در سکوتِ مبهمت
بی اجازه ات نفس نمی کشم
طاق شد توان من
بشکن این سکوت لعنتی