متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


hannan
hannan
۱۳۹۲/۰۷/۲۲

گفتند عينک سياهت را بردار دنيا پر از زيبايست عينک را برداشتم وحشت کردم از هياهوي رنگها عينکم را بدهيد ميخواهم به دنيايي يکرنگم پناه ببرم

mss110
mss110
۱۳۹۲/۰۷/۱۶

یه وقتا دلت طوری تنگ میشه که مغزت کاملا فلج میشه

بدی هاش یادت میره

نامردیش یادت میره

بی محبتی و رفتارسرد و تلخش یادت میره

وقتی با بیرحمی تنهات گذاشت یادت میره

فقط میگی خدایا یه دقیقه ببینمش این دل وامونده آروم شه...!

hannan
hannan
۱۳۹۲/۰۷/۰۶

دنیا به من نیاموخت که در غیابت صبور باشم

اما وفا به من آموخت که فراموشت نکنم

hannan
hannan
۱۳۹۲/۰۷/۰۴

چه حس قشنگیه وقتی می شی مَحرمِ دل یکی

یکی که بهش اعتماد داری و بهت اعتماد داره

از دلتنگی هاش برات می گه و از دلتنگی هات براش میگی

آروم می شه و آروم می شی

حسی که هیچوقت به تنفر تبدیل نمی شه

این حس مثل قطره های بارون پاکه

hannan
hannan
۱۳۹۲/۰۷/۰۲

نمى دانم چه رابطه ایست ؟

بین نبودنت با رنگ ها دلتنگ تو که می شوم

زندگى ام سیاه مى شود!

majid_3ks
majid_3ks
۱۳۹۲/۰۷/۰۲

فرق است میان دوست داشتن و داشتن دوست،

دوست داشتن امریست لحظه ای و اما داشتن دوست

استمرار

hannan
hannan
۱۳۹۲/۰۷/۰۱

نمى دانم چه رابطه ایست ؟

بین نبودنت با رنگ ها دلتنگ تو که می شوم

زندگى ام سیاه مى شود!

hannan
hannan
۱۳۹۲/۰۶/۲۵

قسمت اين بود که من با تو معاصر باشم
تا در اين قصه ي پر حادثه حاضر باشم

حکم پيشاني ام اين بود که تو گم شوي و
من به دنبال تو يک عمر مسافر باشم

تو پري باشي و تا آنسوي دريا بروي
من به سوداي تو يک مرغ مهاجر باشم

قسمت اين بود ، چرا از تو شکايت بکنم ؟!
يا در اين قصه به دنبال مقصر باشم ؟

شايد اينگونه خدا خواست مرا زجر دهد
تا برازنده ي اسم خوش شاعر باشم

شايد ابليس تو را شيطنت آموخت که من
در پس پرده ي ايمان به تو کافر باشم

دردم اين است که بايد پس از اين قسمتها
سالها منتظر قسمت آخر باشم !!

paradise
paradise
۱۳۹۲/۰۶/۲۴

گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد با یکی مهربان باشی، دوستش بداری و برایش چای بریزی.
گاهی وقت‌ها، دلت می‌خواهد یکی را صدا کنی، بگویی سلام، می آیی قدم بزنیم؟!
گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد یکی را ببینی، شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسی.
گاهی وقت‌ها،
آدم چه چیزهایِ ساده‌ای را ندارد!

hasan64
hasan64
۱۳۹۲/۰۶/۲۴

ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ﺗﻮ ؟

ﺑﻪ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺟﺪﺍﯾﯽ ؟

ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ؟

ﺑﻪ ﺷﮑﺴﺖ ﺩﻝ ﻣﻦ ﯾﺎ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﺧﻮﯾﺶ ؟

ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ؟

ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﻪ ﭼﻪ ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩ ؟

ﯾﺎ ﺑﻪ ﺍﻓﺴﻮﻧﮕﺮﯼ ﺣﺮﻓﺎﯾﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﮐﺮﺩ ؟

ﺑﻪ ﺩﻝ ﺳﺎﺩﻩ ﯼ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﺩﮔﺮ ﺗﺎﺭ ﺍﺑﺪ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺧﻮﺩ ﻧﯿﺴﺖ ؟

ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﺨﻨﺪ.

+5