متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

فراموشی!

فکر نکن من سنگ شوم

خاکی تر از آنم که

آلوده ی دست ننگین این رنگ شوم

بها ر رفت وبهار ها آمد

سبز وقرمز وزرد وسفید

من رنگ نمی بازم

حتی اگر زیر شلاق زمانه کبود شوم

آبی تر از آنم

که با آسمان هم رنگ شوم

یا که در دریا غرق شوم

فراموشی!

این وصله های سیاه وسفید به ما نمی چسبد

حتی اگر به یادش

خانه ام خراب شود

خانه!

خانه ای نیست ازان این دل

خانه ام ازان کسی است،که به یادش خانه خراب شدم

فراموشی!

لحظه ها را یک یک به تپش قلبم گره می زنم

تا یادم نرود

که بی یاد تو نفس زدن از یادم برود

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

اینروزها هوای دلم بارانیست،شعرکف دستانم غلت میزند

چهره ها انقدر غریب به نظر میرسند،انگارسالهاست از دیارخود دور افتاده ام

نه اینکه همین دیروز بود دست تقدیر مرا بدین سو کشاند،

یاد ان ایام به خیر که برای گذر ایام بازی بهانه خوبی بود

حالا که خود چه بازیچه ای شده ایم،

انقدر در خودمان گم شده ایم که فراموشمان میشودکس دیگری هم در این نزدیکی است.

ای کاش بهانه همین بود،

عشق،

اما این فقط انکار یک درد مشترک است،

باید به التماس دنیا پایان داد،حتی باگذشت از عشق هم میتوان عشق ورزید،

شکست بوسه بر پیروزی است! اگر بخواهیم.....

shadi1357
shadi1357
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعیست که جانها همه پروانه اوست
هر کجا می نگرم رنگ رخش جلوه گر است
هر کجا می گذرم جلوه مستانه اوست
هر کسی میل سوی کرببلایش دارد
من چه دانم که چه سریست به در خانه اوست
(یاصاحب الزمان آجرک الله)اربعین حسینی بر شما وعاشقان حسین تسلیت...

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

کاروان می آید از شهر دمشق

برسرِ خاکِ شهِ سلطان عشق

کاروان با خود رباب آورده است

بهر اصغر شیر وآب آورده است

کاروان آمد ولی اکبرنداشت

ام لیلا شبه پیغمبر نداشت

کاروان آمد ولی شاهی نبود

بربنی هاشم دگر ماهی نبود ...

اربعین حسینی برساحت مقدس آقا اباصالح المهدی (عجل الله تعالی فرجه ) وشیعیانشان تسلیت باد.

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

یک اربعین گذشته و زینب رسیده است

بالای تربتی که خودش آرمیده است

یا ایها الغریب سلام ای برادرم

ای یوسفی که گرگ پیرهنت را دریده است

ازشهر شامِ کینه، رسیده مسافرت

پس حق بده که چنین داغدیده است

احساس میکنم که مادرم اینجا نشسته است

در کربلا نسیم مدینه وزیده است

بر نیزه بودی و به سرم بود سایه ات

با این حساب کسی زینبت را ندیده است

این گل بنفشه های تن و چهره ی کبود

دارد گواه ، زینبتان داغدیده است

توطعم خیزران و سنگ ها و خواهرت

طعم فراق و غربت و غم را چشیده است

آبی به کف گرفته و رو سوی علقمه

با آه می رود سکینه و خجلت کشیده است

این دختر شماست که خواستند کنیزیش ....

لکنت گرفته است و صدایش بریده است

نیزه نشین شد حضرت سقا و اهلبیت

زخم زبان زهر کس و ناکس شنیده است

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد
که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . .

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش
خواهی دید که ان لحظه هرگز نخواهد رسید . . .

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

بارالها
تو نادیده میگیری
من هم نادیده میگیرم
تو خطاهایـم را
من عطاهایت را . . .

shabgardetanha
shabgardetanha
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

مـثــلـا وقـتـی آسـمـون اَبــری بـاشـه و بــارون نـَـم نَـم بـیـاد...

جــلـو پـنـجـره واسـتـادی از پــشـت بغـلـت مـیـکـنـم...

یـواش تـو گـوشـت مـیـگـم خـوشـبـحـال مـن...

سـرتـو بـرمـیـگـردونـی بـا تـعـجـب نـیگــام مـیـکـنـیمـیـگـی چـطـور؟؟

مـیـگم...

اسـمـون دل مـن چــه ابـری بـاشـه چــه صــاف...

مــاه مـن هـمـیـشـه پـیـشـمـه...

ی چـشـمـک مـیـزنم و بــاز دوبــاره خـنــده هــای جــادویــی تــو و...

دل بــی صــاحــاب مــن...

shabgarde.tanha

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

یا رب مکن از لطف پریشان ما را / هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم / محتاج بغیر خود مگردان ما را . . .