مـثــلـا وقـتـی آسـمـون اَبــری بـاشـه و بــارون نـَـم نَـم بـیـاد...

جــلـو پـنـجـره واسـتـادی از پــشـت بغـلـت مـیـکـنـم...

یـواش تـو گـوشـت مـیـگـم خـوشـبـحـال مـن...

سـرتـو بـرمـیـگـردونـی بـا تـعـجـب نـیگــام مـیـکـنـیمـیـگـی چـطـور؟؟

مـیـگم...

اسـمـون دل مـن چــه ابـری بـاشـه چــه صــاف...

مــاه مـن هـمـیـشـه پـیـشـمـه...

ی چـشـمـک مـیـزنم و بــاز دوبــاره خـنــده هــای جــادویــی تــو و...

دل بــی صــاحــاب مــن...

shabgarde.tanha

اخر همین ماه باید تعداد من و دوستامو بشمری!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
الکی مثلا جوجه ام!!!

اين گونه زندگي کنيم :
ساده اما زيبا ،
مصمم اما بي خيال ،
متواضع اما سربلند ،
مهربان اما جدي ،
سبز اما بي ريا ،
عاشق اما عاقل

خـــــــــــــــدایـــــــــــــــــــــا ....

خـــیـــلـــی هـــا دلـــمــــو شـــکـــســــتــــن

شـب بـیـا بـریـم سراغشون

من نـشـونـت مـیـدم

تـــــو بــبـــخــشــشــون ...

مهم نیست که بگی خوب مینویسی !!!

برای من مهم این است که بفهمی و بدانی برای تو مینویسم

و مهمتر اینکه بخوانی آنچه را که مینویسم ...

و لبخند همیشگی ات را بزنی ، و زیر لب بگویی ، دیوونه ...

تو هر شب بی ادعا در من شعر می شوی . . .

و من هر روز مغرورانه پز شاعر بودنم را میدهم ...!

ه لحظه های “بی” توبودن سلام میکنم / به سینه ام دلی هست به نام میکنم
تمام میشود این فاصله ها بی گمان / به لحظه های “با “تو بودن سلام میکنم...
صبحت بخیر

خیال تو ای نازنینم مثل چرت صبحگاهیست، مدام با خودم میگویم فقط پنج دقیقه دیگر...

اگر یک شب جایِ خدا را بگیرم

مرا با این شکل و شمایل

این لباس ها...

توی اتاقت راه می دهی؟

بعد آرام بگیری و

فکر کنی خسته ای

بندِ دلم پاره شود

با همین دست ها

برایت...

شعر دانه کنم

گردنبند بسازم؟

پنجره باز بماند

دمِ صبح... موهایت را

روی دوشم می اندازی؟

کدام ستاره را به بالشت سنجاق کنم

زودتر پلکت سنگینی می کند؟

چند فرشته دورِ سرت بال بال بزنند

دل به رویا می دهی؟

اصلاً هیچوقت گفته بودم

می خواهم خوابیدنت را تماشا کنم؟

آنقدر ذهنم را درگیر خودت کرده ای ...

که دیگر حتی نمیتوانم مضمون تازه ای پیدا کنم

حالا حق میدهی

در شعرهایم

به همین سادگی بگویم

" دوستت دارم " ؟