متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • عید سعید قربان

  • خوشا آنان که با حق آشنایند مطیع محض فرمان خدایند چو ابراهیم اسماعیل خود را فدای امر الله می نمایند عید سعید «قربان»، جشن «تقرب» عاشقان حق مبارک  
  • شرمنده جوانی ازاین زندگانیم!!!

  • از زندگانیم گله دارد جوانیم شرمنده جوانی از این زندگانیم پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق داده نوید زندگی جاودانیم گوش زمین به ناله من نیست آشنا من طایر شکسته پر آسمانیم گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند چون میکنند با غم بی همزبانیم…
  • می خورم دراشنایی حسرت بیگانه را...

  • آشنا خواهی گر ای دل با خود آن بیگانه را اول از بیگانه باید کرد خالی خانه را آشنایی‌های آن بیگانه پرور بین، که من می‌خورم در آشنایی حسرت بیگانه را  
  • تربیت..

  • کودکی را که به هر کار ملامت بکنندراه محکوم نمودن همه جا آموزد کودکی را به خصومت اگر آرند ببارراه جنگ و جدال و جور و جفا آموزدکودکی را که به هر لحظه تمسخر بکنندخجلت و کم دلی و حجب و حيا آموزدکودکی با حسد و رشک چو گرديد بزرگشيوه ی پستی و و احساس خطا آموزدکودکی گر که از اول به تحمل خو کردصبر و آرام به هنگام بلا آموزدکودکی بيند اگر تقويت و دلگرمیتکيه بر خويش و توکل به خدا آموزدکودکی گر شود مورد تحسين …
  • گلی برای مادر...

  • مردی مقابل گل فروشی ایستاد.او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود . وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختر جوانی را دید که در کنار در نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی ؟ دختر گفت : می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است . مرد لبخندی زد و گفت :با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا آن..…
  • حکایت شیری که عاشق اهو شد..

  • حکایت شیری که عاشق آهو شد شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد. شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود. از دور مواظبش بود… پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست، شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد. دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ... گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت. با خود گفت: حتما گرسنه است. هما…
  • اگر عشق نبود...

  • اگر عشق نبود... از غم خبري نبود اگر عشق نبوددل بود ولي چه سود اگر عشق نبود؟بي رنگ تر از نقطه ي موهومي بوداين دايره‌ي کبود، اگر عشق نبود از آينه‌ها غبار خاموشي راعکس چه کسي زدود اگر عشق نبود؟ در سينه‌ي هر سنگ دلي در تپش استاز اين همه دل چه سود اگر عشق نبود؟  …
  • دوست داشتنت ....

  • دوست داشتنَت گنـــــــــــاه باشد یا اشتــــباه گناه می کنم ، تـــــو را حتــــــی به اشتباه …..! . . . از چهار راه قلبم عبور کردی و هیچ به چراغ قلبم توجه نکردی اما بدان پلیس قلبم تو را تعقیب خواهد کرد و برگه ی دوستت دارم مرا ، زیر برف پاکن های دلت خواهد گذاشت . . ! . . . اے کاغذ سپید کہ همه ے دردهایم را بہ دوش میکشے یکبار دیگر رویت مے نویسم : / بے نهایت دوستش دارم / … . . . دلم برا…
  • زیباترین ستایش ها نثار کسی که....

  • زیباترین ستایش ها نثار کسی که کاستی ها و لغزش هایم را میداند و باز هم دوستم دارد…. . . . زیبایی عشق به سکوت است نه فریاد ، پس با تمام سکوتم دوستت دارم . . . . . . من تو را هنوز مثل تمام شدن مشق شبم دوست دارم . . . تو را ای گل کماکان دوست دارم / به قدر ابر و باران دوست دارم کجا باشی کجا باشم مهم نیست / تو را تا زنده هستم دوست دارم…
  • سرنوشت را نمیتوان از سر نوشت.....

  •   بار خدایا بر من رحم کن رودها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا می کنند کوه ها با قله ها و دریاها با موجها زندگی پیدا می کنند وانسان ها همه ي انسان ها با عشق، فقط با عشق پس بار خدایا بر من رحم کن بر من که می دانم ناتوانم رحم کن باشد که خانه ای نداشته باشم باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم اما نباشد، هرگز نباشد که در قلبم عشق نباشد، هرگز نباشد   …