متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۰۸/۲۶

مبل‌ها را چیدم

پرده‌ها را کنار پنجره

قاب‌ها را به دیوار آویختم

بعد

دو فنجان چای ریختم

و فکر کردم به 365 روزِ دیگر

که می‌توانم با چیدمانی دیگر

دوستت بدارم.

ya2120110
ya2120110
۱۳۹۴/۰۸/۲۶

آسمان را بـــــا نگــــــاهش پـــر ستاره میکنم

دفترر دل را بــــه یادش پـــر تــرانه میکنم

می فرستم یک به یک ذرات جان را سوی یار

اینچنین عشق خــدایم را یگـانه میکنم

سجده گــــــاهــــم از وجـــود او معطر میشود

دیده ام بــا دیدنش بارانی و تــر میشود

دستهایـــــــم در تمنایش رَوَد تـــــــــا آسما ن

قصه ی دلدادگی در سینه از بَـر میشود

عشق او ایـنک بســوزانـــد دل و جــــــان مرا

آتشین سازد، شعرهای فـــراوان مـــــرا

میشود بـــــا نــــام او دیوان شعرم پــر شکوه

می دهد آرامش ، آن حــال پریشان مرا

pesareiran
pesareiran
۱۳۹۴/۰۸/۲۶

وقتی که آمدی به برم نور دیده ام
گفتم که باز هم نکند خواب دیده ام
بابا منم شکوفه سیب سه ساله ات
حالا ببین چه سرخ و سیاه و رسیده ام
خیلی میان راه اذیت شدم ولی
رنج سفر به شوق وصالت کشیده ام
تنها به شوقت این همه محنت کشیده ام
این را بدان که بین تو و تازیانه ها
نام تو را به قیمت سیلی خریده ام
در بین این مسیر پر از غصه بارها
از آسمان ناقه چو باران چکیده ام
پایم سرم تمام تنم درد می کند
از بس که "زجر" در دل صحرا کشیده ام
کم سو شده دو چشم من از ضربه های او
حتی به زور صوت رسا را شنیده ام
از راه رفتنم تعجب نکن که من
طعم بد شکستن پهلو چشیده ام
پاهای من همه پر طاول شده ببین
خیلی به روی خار بیابان دویده ام
چادر ز عمه قرض گرفتم که زیر آن
پنهان کنم ز روی تو گوش دریده ام
بشنو تمام خواهش این پیر کودکت
من را ببر که جان تو دیگر بریده ام
عمه که پاسخی به سؤالم نمی دهد
آیا شبیه مادر قامت خمیده ام؟
پاهای من همه پر طاول شده ز بس
از ترس او میان بیابان دویده ام

1354eiran
1354eiran
۱۳۹۴/۰۸/۲۵