متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


یکی را دوست دارم
ولی افسوس او هرگز نمی‌داند
نگاهش می‌کنم شاید
بخواند از نگاه من
که او را دوست می‌دارم
ولی افسوس او هرگز نمی‌داند

به برگ گل نوشتم من
تو را دوست می‌دارم

ولی افسوس او گل را
به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند

به مهتاب گفتم ای مهتاب
سر راهت به کوی او
سلام من رسان و گو
تو را من دوست می‌دارم

ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزید
یکی ابر سیه آمد که روی ماه تابان را بپوشانید

صبا را دیدم و گفتم
صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم تو را من دوست می‌دارم

ولی افسوس و صد افسوس
ز ابر تیره برقی جست
که قاصد را میان ره بسوزانید

کنون وامانده از هر جا
دگر با خود کنم نجوا
یکی را دوست می‌دارم
ولی افسوس او هرگز نمی‌داند
فریدون مشیری

نظرات دیوار ها


toya
ارسال پاسخ

siamak :
به به
تششویق

تشکر.
ممنون از حضورت

siamak
ارسال پاسخ

به به

toya
ارسال پاسخ

mehditala :
چه خوب بود این شعر

تشکر.

toya
ارسال پاسخ

naghme44 :
زیبا بود {h}

تشکر.

toya
ارسال پاسخ

mona_rt :
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
زیبا بود.مرسی
{67}

تشکر.

toya
ارسال پاسخ

manam :
{H}

تشکر.

mehditala
ارسال پاسخ

چه خوب بود این شعر

naghme44
ارسال پاسخ

زیبا بود

mona_rt
ارسال پاسخ

اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
زیبا بود.مرسی

مريم
ارسال پاسخ
toya
ارسال پاسخ

Fateme2266 :
افسوس{67}

افسوس وصد افسوس

ممنون از حضورت

toya
ارسال پاسخ

ftp024 :
معین هم خونده این شعرو

احتمالا از من کپی کرده

Fateme2266
ارسال پاسخ

افسوس

ftp024
ارسال پاسخ

معین هم خونده این شعرو

toya
ارسال پاسخ

VaReSh :
با هیچکَس نشانی ، زان دِلستان ندیدم
یا من خبر ندارم ، یا او نشان ندارد ...

حضرت حافظ

تشکر.
ممنون از حضور گرمت.

VaReSh
ارسال پاسخ

با هیچکَس نشانی ، زان دِلستان ندیدم
یا من خبر ندارم ، یا او نشان ندارد ...

حضرت حافظ