متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • .

  • لامصب من هر وقت میرم تو جاده از فاصله دور پلـــیس واسم دست تکون میده و ابراز ارادت میکنه ! خیلی آدمای با محبتی هستــن ! چطوری از این فاصله منو میشــــناسن !؟ یکیشون جوگیر میشه تا وسط جـــاده میاد! با حرارت خاصی واسم دست تکــون میده !! چراغ میزنم و با حرکت دست به ابراز علاقه شون جـــواب میدم ! دفترچه و خودکار تو دستشه ؛ میخواد ازم امـــضا بگیره ،اما الان وقت ندارم باشه واسه بعـــد ! اشک تو چشام حل…
  • ميدونين چرا...

  • می دونین چرا زنها بیشتر از مردها عمر می کنند؟ . . . . . . .  چون زن ندارن !!!!
  • ازدواج

  • يه رفيق دارم،  وقتي تازه ازدواج كرده بود،  مارو كه ميديد، همش بهمون پوزخند مي زد،  الان دوسال گذشته،  مارو كه مي بينه بغض مي كنه ... 
  • چرا؟!؟

  • دوستم میگه: هر شب که اخبار شبانگاهی قیمت سکه رو اعلام میکنه زنم میپره بالا و با خوشحالی دست میزنه بعد لم میده رو مبل و با لبخند نیگام میکنه ؟!؟! کسی میدونه چرا؟
  • اين نيز بگذرد

  • همیشه در سختی ها به خودم میگفتم : این نیز بگذرد .... هنوز هم میگویم ! اما .... حال میدانم ؛ آنچه میگذرد عمرِ من است ، نه سختی ها ... !!!
  • ماراتن

  • ماراتن - اسم دهكده‌اي است در يونان و در آن محل بود كه يوناني‌ها بر ايرانيان فاتح آمدند در سال 490 قبل از ميلاد مسيح. نخستين كسي كه خبر اين پيــروزي را از آن دهكده به آتن برد قهرمان شناخته شد و به ياد او و آن واقعه، دوي ماراتن از بازي‌هاي اساسي المپيك است.…
  • باغ سنگي

  • باغ سنگی عنوان فیلمی است به کارگردانی پرویز کیمیاوی كه در سال 1355 ساخته شد . این فیلم  جایزهٔ خرس نقره ای جشنواره فیلم برلین را از آن خود کرد. باغ سنگی یکی از عجايب تاريخ است. در نزديكي دهستان بلورد در فاصلة 45 كيلومتري جنوب شرقي سيرجان و به دست فردي كر و لال به نام "درويش خان گنگ اسفنديار پور" كه به كشاورزي اشتغال داشته ساخته شده است. او كه يكي از زمين‌داران سيرجان بود؛ چند سال بعد از…
  • سكوت

  • از آجیل سفره ی عید چند پسته ی لال مانده است. آنها که لب گشودند خورده شدند. آنها که لال مانده اند میشکنند. دندانساز راست میگفت: پسته لال ، سکوتش دندان شكن است                                                          &nbs…
  • هزارپا

  • هزارپا كاملاً خوشحال بود و مي‌دويد تا اين‌كه وزغي به شوخي گفت: لطفاً بگوييد كدام پا را پس از كدام پاي ديگر برمي‌داريد؟  اين سؤال چنان ذهن هزارپا را مغشوش كرد كه سردرگم در گودالي نشست در اين انديشه كه چگونه بدود
  • اعتراف نزد كشيش

  • مرد برای اعتراف نزد کشیش رفت .  « پدر مقدس ، مرا ببخش . در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم »  « مسلماً تو گناه نکرده‌ای فرزندم »  « اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری خانه‌ام هفته ای بیست شیلینگ بپردازد »  « خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده . اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی ، بنابر این بخشیده می شوی &r…