متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • "نامه ای برای خودم"

  •    خیلی وقت بود دوست داشتم برات نامه بنویسم، کاش این نامه رو بخونی... باز من گفتم کاش... قول داده بودم جوری زندگی کنم که نگم کاش! ولی کاش زودتر می شناختمت، زودتر می دونستم این دم و بازدمی که میاد و میره برای چی هست، باید چیکار کنم که خوشحال تر باشی، چیکار کنم که صدای خنده هاتو بیشتر بشنوم، چیکار کنم که آرامش داشته باشی... ولی خب، به منم حق بده، منم یکی مثل همه... بلد نبودم زندگی ر…
  • "دروغ"

  • هنگامی که مدام به شما دروغ می گویند، نتیجه این نیست که شما این دروغ ها را باور می کنید. بلکه نتیجه این است که دیگر هیچ کس به هیچ چیز باور ندارد. مردمی که دیگر نتوانند چیزی را باور کنند، نمی توانند نظری هم داشته باشند. نه تنها از توانایی اقدام به کاری محرومند، بلکه از توانایی اندیشیدن و داوری کردن محروم می شوند و با چنین مردمی، شما هر کاری بخواهید می توانید بکنید.      &…
  • "نصفه و نیمه"

  • با نیمه عاشق‌ها ننشین. به نیمه‌ رفیق ها اعتماد نکن. نصفه‌ و نیمه زندگی نکن. نصفه‌ و نیمه امیدوار نباش. برای کسی که نصفه‌ و نیمه گوش می‌دهد نخوان. نصف جواب را انتخاب نکن. روی نیمه‌ای از حقیقت پافشاری نکن. رویای نصفه و نیمه نخواه تا انتهای سکوتت ساکت باش و به حرف که آمدی تمام حرفت را بزن. سکوت نکن که حرف بزنی و حرف نزن که سکوت کنی. نصف، در واقع همان چ…
  • "تحمل"

  • ظرفیت یک کودک باعث می شود یا در رابطه اش خشمگین و پرتوقع شود یا سریع لگد بکوبد و ترک کند همه چیز را! در نهایت، یک کودک هیچ گاه صمیمیتی عمیق را نمی تواند حس کند چون همیشه نیازمند است دنیا بر اساس ظرفیت کوچک درونش با او رفتار کند. و حقیقت این است که دنیا با هیچ کس شبیه "ظرفیتش" برخورد نمی کند! دنیا در حال گذر است و این ما هستیم که باید با هر تجربه و با هر رابطه، سن درونی مان را بیشتر کنیم و ظرفیت …
  • "سانسور"

  • سانسور ابزاری ست برای افرادی که نیاز دارند واقعیات را از خودشان و دیگران پنهان کنند. ترسشان فقط از ناتوانی شان برای مواجهه با واقعیت سرچشمه می گیرد، بنابراین من نمی توانم از آنها عصبانی باشم. فقط به طرز هولناکی غمگینم. جایی، زمانی، در تربیت این افراد، آن ها را از حقیقت مسلم وجود انسان محروم کرده اند. به آن ها آموخته شده است که فقط یک راه و روش درست است، در حالی که راه های بی شماری وجود دارد.  …
  • " انسان "

  • من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌ خو یا شیطان ‌صفت باشم من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم، من می‌توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم، چرا که من یک انسانم، و این‌ها صفات انسانى است و تو هم به یاد داشته باش : من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى، من را خودم از خودم ساخته‌ام، تو را دیگرى باید برایت بسازد و تو هم به یاد داشته باش منى که …
  • نادانی

  • در مورد چیزهایی که نمی خواهی بدانی هرقدر کمتر بدانی، همان قدر کمتر دلت به درد می آید همان قدر کمتر عذاب میکشی، این طوری که به قضیه نگاه کنی "نادانی" آن قدر ها هم بد نیست.   "ملت عشق" # الیف شافاک
  • ...

  • در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند. خارپشت ها وخامت اوضاع رادریافتند ،تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند. وقتی به هم نزدیک تر بودند، گرم تر می شدند؛ ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی می کرد. به همین خاطر تصمیم گرفتند ازهم دور شوند، ولی به همین دلیل از سرما یخ زده، می مردند. از این رو مجبور بودند برگزینند یا خارهای دوستان را تحمل کنند، یا نسلشان از روی زمین بر ک…
  • صبر...

  •   خیلی خوشحال بودم... بعد از مدت ها قرار بود پدربزرگ و مادربزرگم از شهرستان به خانه ی ما بیایند... آن شب را تا صبح نخوابیدم ... به ماه نگاه می کردم و دلم خورشید می خواست...   دلم صبح فردا را می خواست...  به مراد دلم رسیدم...صدای زنگ خانه که آمد از جایم پریدم و پله ها را دو تا یکی کردم تا زودتر آن ها را ببینم...دیگر نمی توانستم حتی ثانیه ای بیشتر برای دیدنشان صبر کنم...ولی...ولی…
  • فراموشی...

  •   صبح از خواب بیدار می‌شوی و صورت نشسته زره جنگ می‌پوشی و آغاز به جنگیدن می‌کنی ... با لشکرِ غم‌ها ، لشکرِ دلتنگی‌ها ، لشکرِ نگرانی ‌های آینده ، لشکرِ خاطرات ، لشکرِ گذشته ، لشکرِ نیازهای عاطفی ، لشکرِ مادیات ، لشکرِ شکست‌ها و اصلاً گاه لشکرِ خوشبختی‌ها و پیروزی‌ها ... یک‌ روزهایی آدم به خودش می‌آید و می‌بیند آنقدر درگیر جنگ بوده که …