متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • ماه رمضان

  • یادم آرد در غروبی سرد سرد میگذشت از کوچه ما دوره گرد داد می زد کهنه قالی میخریم دست دوم جنس عالی میخریم کاسه و ظرف سفالی میخریم گر نداری کوزه خالی میخریم اشک در چشمان بابا حلقه زد عاقبت آهی کشد بغضش شکست ِ آخر ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود ا تفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت آقا سفره خالی میخرید؟…