متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    یادش بخیر

  • تعداد نظرات : 2
  • ارسال شده در : ۱۳۹۶/۰۸/۰۱
  • نمايش ها : 119

یادش بخیر

لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب

بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد

داشت

یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه !

همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن

به من می افته

یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که زنگ ورزشمون چه روزیه و چه

ساعتی ؟!!

افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه با هیچ خوشحالی ای نمیشد عوضش کرد

زنگ آخر:ورزش_ ورزش

من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فک میکردم که اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا

قطع میشه !

وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم

الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم

گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم

تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از

ما عقب تر باشن

اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ سیمی واسش انتخاب می کردیم

یادش بخیر، ﺑﭽﻪ که ﺑﻮﺩﯾﻢ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻧﻮ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ تا ﮔﻢ ﻧﺸﯿﻢ.

عکس برگردون میخریدیم و با آب دهن میچسبوندیم تو دفترمون

یا عکس آدامس خرسی رو با آب دهن میچسبوندیم ساق دستمون

کلی هم کیف میکردیم


می نشستیم به انتظارکلاس چهارم تا با خودکار بنویسیم

در یخچالو کم کم میبستی تا ببینی لامپش چه جور خاموش میشه

اگه کسی بهت میگفت برو آب برام بیار اول خودت از سر لیوان میخوردی

چه زود بزرگ شدیم و آرزوها و خاطرات زیبای کودکیمون رو فراموش کردیم .

تقدیم به همه دوستان ❤️

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


خزان
ارسال پاسخ

آخی یادش بخیر
آدامس لاویز رو یادتون رفت

QoQo
ارسال پاسخ

Like