متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


پسرهمسایمون نذری اورد دم خونمون ازش گرفتم و بهش گفتم اقا دستت دردنکنه ایشالله

قبول باشه داداش
.
.
یه هو دیدم زد زیرگریه و دوید سمت خونشون
.
نشست گوشه حیاطشون به گریه کردن.

منم رفتم زدم روشونش گفتم
.
پاشو پاشو  مردکه گریه نمی کنه
.
دویدسمت مامانش و دادمیزد:مامااان

اخه چرا نمیزاری سیبیلام روبردارم

 .
اونجا بود که بعدسه سال فهمیدم پسرهمسایمون. .دخترهمسایمونه

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


QoQo
ارسال پاسخ