متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


یک لطیفه قدیمی است که می‌گوید:

بنده ‌خدایی می‌رود پیش روانکاو می‌گوید:

برادرم دیوانه‌ است، و فکر می‌کند مرغ است!

روانکاو به او می‌گوید: خوب چرا پیش من نمی‌آوریش؟

جواب می‌گیردکه: چون تخم‌مرغ‌هایش را نیاز داریم!
 
خوب فکر کنم این خیلی شبیه نظر من درباره روابط انسانی است. این روابط کاملا غیر منطقی

و احمقانه‌اند ولی فکر می‌کنم که ما آنها را ادامه می‌دهیم چون به تخم‌مرغ‌هایش احتیاج داریم!

وودی آلن

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


AZAD
ارسال پاسخ

جالب بود

shadi1357
ارسال پاسخ
QoQo
ارسال پاسخ

Like

saliiiiiii
ارسال پاسخ
mina0073
ارسال پاسخ

عالی بود

sarra2015
ارسال پاسخ