متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


در خيالات خودم در زير باراني که نيست

مي رسم با تو به خانه، از خياباني که نيست

مي نشيني روبرويم، خستگي در مي کني

چاي مي ريزم برايت، توي فنجاني که نيست

باز مي خندي و مي پرسي که حالت بهتر است

باز مي خندم که خيلي، گرچه مي داني که نيست

شعر مي خوانم برايت، واژه ها گل مي کنند

ياس و مريم مي گذارم ، توي گلداني که نيست

چشم مي دوزم به چشمت، مي شود آيا کمي

دستهايم را بگيري ، بين دستاني که نيست

وقت رفتن مي شود، با بغض مي گويم نرو

پشت پايت اشک مي ريزم، در ايواني که نيست

مي روي و خانه لبريز از نبودت مي شود

باز تنها مي شوم، با ياد مهماني که نيست

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


Tina_jo0n
ارسال پاسخ
AZAD
ارسال پاسخ

زیبا