متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


بعد از نمايش يك فيلم ايراني، با دوستان خارجي نشسته بوديم به گفتگو. يكيشان پرسيد:آن

پسرك سر چهار راه چه مي فروخت؟ مواد مخدر بود يا..

من پاسخ دادم فال مي فروخت.

پرسيد فال چيه؟

گفتم شعر.شعرهاي شاعر بزرگمان حافظ.

با هيجان گفت:یعني شما از كشوري مي آييد كه در خيابانهايش شعر مي فروشند و مردم

عادي پول مي دهند و شعر مي خرند؟!

مي رفت سر ميزهاي مختلف و با شگفتي اين را به همه مي گفت!

و اين يعني زاويه ی ديد!

یكي سياهي مي بيند و یکی زیبایی...

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !