متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


فردی هنگام راه رفتن پایش به سکه ای خورد.

تاریک بود، فکر کرد طلاست.

کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند. دید ٢٥ تومانى است.

بعد دید کاغذی که آتش زده،  هزار تومانی بوده.

گفت: چی را برای چی آتش زدم.

و این حکایت زندگی خیلی از ماهاست که چیزهای با ارزش را برای چیزهای بی ارزش آتش

می زنیم و خودمان هم خبر نداریم.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


AZAD
ارسال پاسخ