متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


تنها در تاكسي نشسته بودم غرق فكر هاي بيهوده

فكرهايي كه مغزم را ميخوردند

سرم رمـــق تكان خوردن نداشت ، و دندان هايم از شدت فشار

فقط درد بود و فكر ...

به يك باره ، راننده از من پرسيد : دنيا خوبه يا بد؟

من واقعا نميدانستم چه جوابي به اون بدهم

غم را از چشم هاي كم سويٓش ميخواندم...

"به راستي دنيا خوب است يا بد؟"

جواب من به اون : به خودمون بستگي داره

ميتونيم خوب بسازيمش و يا برعكس...

و در دل به خود گفتم ، آيا اصلا من دنيايي دارم؟

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


AZAD
ارسال پاسخ