متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


در کنار ساحل قدم می زدم و میخواستم به جایی دیگر بروم


که درخشش چیزی از فاصله دور توجهم را به خود جلب کرد.


جلوتر رفتم تا به شی درخشان رسیدم.


نگاه کردم دیدم یه قوطی نوشابه است،


با خودم فکر کردم، در زندگی چند بار چیزهای بی ارزش


من را فریب داده و من را از مسیر اصلی خودم غافل کرده است


و وقتی به آن رسیدم دیدم که چقدر بیهوده بوده است،


ولی آیا اگر به سمت آن شیء بی ارزش نمی رفتم،


واقعا می فهمیدم که بی ارزش است یا سال ها حسرت آن را می خوردم.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


0Arta
ارسال پاسخ