متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


هیچ وقت دوستم سجاد را از یاد نمیبرم ...

پسری بود مودب و البته کمی مذهبی .


دوچرخه ای داشت بسیار زیبا و به قول معروف دنده کلاجی . 2 کمک فنره  و چه و چه !

بسیار وابسته به دوچرخه مشکی رنگش ...


تماما به او می گفتم حیف است ... چفت و بندش کن ! ناغافل دزد می زند و داغش  به دلت می ماند !


او هم در جواب می گفت :


قفل میخواهم که چه ! روزی یک بار برایش  آیت الکرسی  میخوانم که نبرند ! خدا پناهش است ...


شش ماهی جواب داد اما امان از دزدی که نمی دانست این دوچرخه  آیت الکرسی خوانده شده است .

برد !

داغش ماند به دلش و یک عمر غلط کردم !

حالا شده داستان ما !


انگار  آیت الکرسی خوانده ایم برای عشقمان و هر روز دوستت دارم های بی عمل !


می برند آقا ! داغش به دلتان می ماند ! عمل کنید ...

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !