بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
معذرت نخواه ازم،تو طعم لبخندو از من گرفتی
- تعداد نظرات : 9
- ارسال شده در : ۱۳۹۴/۰۶/۰۸
- نمايش ها : 919
چندوقته که برات اهمیت نداره گریه های من
خلوت شبات دیگه شده غریبه با صدای من
زندگی تو از آرزو و حال و روز من جداس
حالا که تو شدی یه آدم غریب و سرد و بی حواس
من از این شهر میرم
شهری که ستاره هاش خاموشه
معشوق عاشقش رو میفروشه
به هیچ و پوچ زندگی
من از این شهر میرم...شهری که به ظاهر آشنا زیاده
اما تو نمیدونی درداتو تو تنهایی به کی بگی
خسته از عروسکها. تو لباس آدما
تنها و بی صدا.گم میشم تو جاده ها
میرم بی خداحافظی
بی امید و بی هوا از هوای تو جدا
دنبال ستاره ها به سمت نا کجا
میرم بی خداحافظی
اون که عاشق تو بود از ته دلش منم
اما این روزا بودن و نبودنم
فرقی نداره واسه تو
رنگ شب شدی یادت رفته نور
هر چراغ روشنی حتی از راهه دور
پرت می کنه حواستو
من از این شهر میرم
شهری که گذشته هامو گوش میده
خاطراته خوبمون جا مونده
تو تموم کوچه هاش
من از این شهر میرم
تو بمون و آدمای بی سایه
عاشقانه های گرم و بی پایه
تو فکره موندنم نباش
من از این شهر میرم
شهری که ستاره هاش خاموشه
معشوق عاشقش رو میفروشه
به هیچ و پوچ زندگی
من از این شهر میرم...شهری که به ظاهر آشنا زیاده
اما تو نمیدونی درداتو تو تنهایی به کی بگی
شعرت قشنگ بود دوس داشتم مثل برا فریدون مشیری بود
اما تو نباید بعضی چیزارو جدی بگیری..
واسه همین رای منفی دادم
ولی شعرت خییییییییییییییلی زیبا بود
خیییییییییییلی
افرین عزیزم
عجب!!!
با چه لحن زیبایی با کاربرین اینجا صحبت میکنید
لذت بردم از برخوردتون...مرسی
عزیزم ....جیگرم نباید بری
شعرت قشنگ بود دوس داشتم مثل برا فریدون مشیری بود
اما تو نباید بعضی چیزارو جدی بگیری..
واسه همین رای منفی دادم
ولی شعرت خییییییییییییییلی زیبا بود
خیییییییییییلی
افرین عزیزم
مرسی
من از این شهر میرم...شهری که به ظاهر آشنا زیاده
اما تو نمیدونی درداتو تو تنهایی به کی بگی
مرسي عزيز
زيبا بود
به سایت خوش اومدی
اما تو نميدونى درداتو
توو تنهايى به کى بگى..
شعر زیبایی بود...
مرسی..