متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


پیوستن چند تن به اصحاب امام حسین علیه السلام

 

امام حسین علیه السلام در راه کوفه در توقفگاه عذیب الهجانات بود که چهار سوار به نام‌های نافع بن هلال، مجمع بن عبدالله، عمرو بن خالد و طرماح بن عدی از راه رسیدند. راهنمای آنها طِرماح بود.

حر رو به امام کرد و گفت: اینها از مردم کوفه اند. من آنها را بازداشت می کنم یا به کوفه بر می گردانم.

امام علیه السلام فرمود: من اجازه چنین کاری را به تو نمی دهم و همان طور که خود را از گزند تو حفظ می کنم، از آنان نیز محافظت خواهم کرد. زیرا اینها همانند اصحابی که با من از مدینه آمدند، یاران منند. پس اگر هنوز به پیمانی که با من بستی پایبندی، آنها را رها کن و گرنه با تو می جنگم.

سپس به آنها فرمود: از کوفه برایم بگویید.

مجمع بن عبدالله عایذی گفت: به اشراف و بزرگان کوفه رشوه هایی گزاف داده اند و چشم مال پرست آنها را پر کرده اند تا دل‌های آنان نسبت به بنی امیه نرم شود. اینک یکدل و یکزبان با تو دشمنی می ورزند. سایر مردم هم اکنون دل‌شان با توست ولی فردا شمشیرهایشان به روی تو کشیده خواهد شد.

امام علیه السلام از فرستاده خود، قیس بن مسهر صیداوی، پرسید.

گفتند: او را حصین بن نمیر گرفت و نزد ابن زیاد فرستاد و او دستور داد که قیس، تو و پدرت را ناسزا گوید، اما قیس بر منبر رفت و بر تو و پدرت درود فرستاد و ابن زیاد و پدرش را لعنت کرد و مردم را به یاری تو خواند و آنان را از آمدنت با خبر کرد. ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر به زیر انداختند.

اشک در چشمان امام علیه السلام حلقه زد و بر گونه اش جاری شد و آیه 23 سوره احزاب را قرائت کرد: فمنهم مَن قضی نحبه و منهم مَن ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً؛ (برخی از مؤمنان کسانی هستند که پیمانی را که با خدا بستند به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی پیمان خود را دگرگون نکردند).

آن‌گاه گفت: خدایا بهشت را جایگاه ما قرار ده و ما را با آنان در سرای رحمت خود جمع کن!

منابع:

قصه کربلا، ص 199.

کامل ابن اثیر، ج 4، ص 49.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !