متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


شهادت حضرت ابوالفضل العبّاس عليه السّلام

 

حضرت عبّاس عليه السّلام كه اكبر اولاد اُمُّ البَنين و پسر چهارم اميرالمؤمنين عليه السّلام بود و كُنْيَتش ابوالفضل و مُلَقّب به سقّا و صاحب لواى امام حسين عليه السّلام بود، چنان جمال دل آرا و طلعتى زيبا داشت كه او را ماه بنى هاشم مى گفتند و چندان جسيم و بلند بالا بود كه وقتی بر پشت اسب قوى و فربه می نشست پاى مباركش بر زمين مى كشيد. او را از مادر و پدر سه برادر بود كه هيچ كدام را فرزند نبود. ابوالفضل عليه السّلام، اوّل ايشان را به جنگ فرستاد تا كشته ايشان را ببيند و ادراك اجر مصائب ايشان فرمايد.

پس از شهادت ايشان بعضى از ارباب مقاتل گفته اند كه چون آن جناب تنهائى برادر خود را ديد به خدمت برادر آمده عرض كرد: اى برادر! آيا رخصت مى فرمائى كه جان خود را فداى تو گردانم؟

حضرت از استماع سخن جانسوز او به گريه آمد و گريه سختى نمود، پس فرمود: اى برادر! تو صاحب لواى منى چون تو نمانى كس با من نماند.

ابوالفضل عليه السّلام عرض كرد: سينه ام تنگ شده و از زندگانى دنيا سير گشته ام و اراده كرده ام كه از اين جماعت منافقين خونخواهى خود كنم.

حضرت فرمود: پس الحال كه عازم سفر آخرت گرديده اى، پس کمی آب برای این کودکان بیاور.

پس حضرت عبّاس عليه السّلام حركت فرمود و در برابر صفوف لشكر ايستاد و لواى نصيحت و موعظت افراشت و هر چه توانست پند و نصيحت كرد و كلمات آن بزرگوار اصلاً در قلب آن سنگدلان اثر نكرد. لاجرم حضرت عبّاس عليه السّلام به خدمت برادر شتافت و آنچه از لشكر ديد به عرض برادر رسانيد. كودكان اين بدانستند بناليدند و نداى العَطَش العَطَش در آوردند، جناب عبّاس عليه السّلام بى تابانه سوار بر اسب شده و نيزه بر دست گرفت ومَشْکى برداشت و آهنگ فرات نمود شايد كه آبى به دست آورد. پس چهار هزار تن كه موكّل بر شريعه فرات بودند دور آن جناب را احاطه كردند و تيرها به چلّه كمان نهاده و به جانب او انداختند، جناب عبّاس عليه السّلام كه از پستان شجاعت شير مكيده چون شير شميده بر ايشان حمله كرد و رجز خواند.

و از هر طرف كه حمله مى كرد لشكر را متفرّق مى ساخت تا آنكه به روايتى هشتاد تن را به خاك هلاك افكند، پس وارد شريعه شد و خود را به آب فرات رسانيد چون از زحمت گير و دار و شدّت عطش جگرش تفته بود خواست آبى به لب خشك تشنه خود رساند دست فرا برد و كفى از آب برداشت تشنگى سيّدالشهداء عليه السّلام و اهلبيت او را ياد آورد آب را از كف بريخت.

مشك را پر آب نمود و بر كتف راست افكند و از شريعه بيرون شتافت تا مگر خويش را به لشكرگاه برادر برساند و كودكان را از زحمت تشنگى برهاند. لشكر كه چنين ديدند راه او را گرفتند و از هر جانب او را احاطه كردند و آن حضرت مانند شير غضبان بر آن منافقان حمله مى كرد و راه مى پيمود. ناگاه نوفل الازرق و به روايتى زيدبن ورقاء كمين كرده از پشت نخلى بيرون آمد و حكيم بن طفيل او را کمک کرد و تشجيع نمود پس تيغى حواله آن جناب نمود آن شمشير بر دست راست آن حضرت رسيد و از تن جدا گرديد، حضرت ابوالفضل عليه السّلام جلدى كرد و مشك را به دوش چپ افكند و تيغ را به دست چپ داد و بر دشمنان حمله كرد و رجز خواند.

پس مقاتله كرد تا ضعف عارض آن جناب شد، ديگر باره نوفل و به روايتى حكيم بن طفيل لعين از كمين نخله بيرون تاخت و دست چپش ‍ را از بند بينداخت، جناب عبّاس عليه السّلام رجز دیگری خواند.

و مشك را به دندان گرفت و همّت گماشت تا شايد آب را به آن لب تشنگان برساند كه ناگاه تيرى بر مشك آب آمد و آب آن بريخت و تير ديگر بر سينه اش رسيد و از اسب به زمین افتاد.

پس فرياد برداشت كه اى برادر، مرا درياب.

به روايت دیگر، ملعونى عمودى از آهن بر فرق مباركش زد كه به بال سعادت به رياض جنّت پرواز كرد. چون جناب امام حسين عليه السّلام صداى برادر شنيد، خود را به او رسانيد ديد برادر خود را كنار فرات با تن پاره پاره و مجروح با دستهاى مقطوع بگريست و فرمود: اكنون پشت من شكست و تدبير و چاره من گسسته گشت.

در حديثى از حضرت امام سجاد عليه السّلام مروى است كه فرمودند: خدا رحمت كند عمويم عبّاس را كه برادر را بر خود ايثار كرد و جان شريفش را فداى او نمود تا آنكه در يارى او دو دستش را قطع كردند و حقّ تعالى در عوض دو دست او دو بال به او عنايت فرمود كه با آن دو بال با فرشتگان در بهشت پرواز مى كند و از براى عبّاس عليه السّلام در نزد خداى منزلتى است در روز قيامت كه مغبوط جميع شهداء است و جميع شهداء را آرزوى مقام اوست.

منبع:

منتهی الآمال (با تلخیص)

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


Tina_jo0n
ارسال پاسخ
AZAD
ارسال پاسخ