متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


مناظره شاگردان امام صادق (ع) با دانشمند شامى

عصر امام صادق (ع) بود، يكى از دانشمندان شام (در مكه) به حضور امام صادق (ع) رسيد و خود را چينين معرفى كرد: من به علم كلام و فقه و فرائض، آگاه هستم و براى بحث و مناظره با اصحاب و شاگردان شما به اينجا آمده ام.

امام: سخن تو از گفتار پيامبر (ص) گرفته شده، يا از خودت مى باشد؟

دانشمند شامى: هم از گفتار پيامبر (ص) است و هم از خودم مى باشد. آميخته اى از سخن پيامبر (ص) و خودم هست.

امام: پس تو شريك پيامبر (ص)  هستى؟

دانشمند شامى: نه، شريك او نيستم.

امام: آيا بر تو وحى نازل مى شود؟

دانشمند شامی: نه.

امام: آيا اگر اطاعت پيامبر (ص) را واجب مى دانى، اطاعت خودت را نيز واجب مى دانى؟

دانشمند شامى: اطاعت خودم را واجب نمى دانم.

آنگاه امام صادق (ع) به  يونس بن يعقوب (يكى از شاگردان برجسته اش) رو كرد و فرمود: اى يونس! اين مرد، قبل از آنكه به بحث و مناظره پردازد، خودش را محكوم نمود. (زيرا بدون دليل، سخن خود را حجت دانست)، اى يونس! اگر علم كلام (1) را به خوبى مى دانستى با اين مرد شامى، مناظره مى كردی.

يونس: واى و افسوس كه به علم كلام آگاهى ندارم، فدايت گردم، شما از علم كلام نهى فرمودى و مى فرمودى واى بر كسانى كه با علم كلام سر و كار دارند و مى گويند: اين درست مى آيد، و آن بى اساس است، اين به نتيجه مى رسد، اين را مى فهميم و آن را نمى فهميم...

امام: آنچه من نهى كرده ام، اين است كه سخن مرا رها كنند و به آنچه خود دانسته اند  و بافته اند  تكيه كنند، اى يونس! اكنون بيرون برو و هر كدام از دانشمندان علم كلام را ديدی (كه از شاگردان امام هستند) به اينجا بياور.

يونس: من از حضور امام صادق (ع) بيرون رفتم و سه نفر به نامهای حمران بن اعين، مؤمن الطاق احول و هشام بن حكم را كه علم كلام را به خوبى مى دانستند به حضور امام صادق (ع) آوردم و نيز  قيس بن ماصر را كه به نظرم در علم كلام، از همه برتر بود و اين علم را از امام سجاد (ع) آموخته بود، به محضر امام آوردم، وقتى همگى در كنار هم خيمه اى كه در كوه كنار حرم مكه براى آن حضرت برپا مى داشتند، و آن جناب ، چند روز قبل از شروع مراسم حج در آنجا به سر مى برد، در اين هنگام چشم حضرت به شترى افتاد كه دوان دوان مى آمد، فرمود: به خداى كعبه سوگند سواره اين شتر،  هشام  است كه به اينجا مى آيد.

حاضران فكر كردند منظور امام، هشام از فرزندان عقيل است، زيرا امام او را بسيار دوست داشت، ناگاه ديدند شتر نزديك شد و سواره آن،  هشام بن حكم (يكى از دانشمندان و شاگردان بزرگ امام) است كه وارد شد، او در آن هنگام نوجوان بود و تازه موى چهره اش روئيده شده بود و همه حاضران در سن و سال از او بزرگتر بودند، امام صادق (ع) تا هشام را ديد، از او استقبال گرم كرد و برايش جا باز نمود و در شأن او فرمود: ناصرنا بقلبه ولسانه و يده (هشام با دل و زبان و عملش، يارى كننده ما است.)

آنگاه امام صادق (ع) به چند نفر از شاگردانش كه در آنجا حاضر بودند، به هر كدام جداگانه فرمود، با آن دانشمند شامى مناظره و گفتگو كنند. نخست به حمران فرمود: با مرد شامى مناظره كن، او به مناظره با مرد شامى پرداخت و طولى نكشيد كه مرد شامى در برابر حمران، درمانده شد.

سپس امام (ع) به  مؤمن الطاق (2) فرمود: اى طاقى! با مرد شامى گفتگو كن.

او با مرد شامى به مناظره پرداخت و طولى نكشيد كه بر مرد شامى چيره و پيروز گرديد.

سپس امام (ع) به  هشام بن سالم فرمود: تو هم با شامى سخن بگو، او نيز با شامى به گفتگو پرداخت، ولى بر شامى چيره نشد، بلكه برابر شدند.

آنگاه امام (ع) به  قيس بن ماصر  فرمود: تو با او سخن بگو، قيس با مرد شامى به مناظره پرداخت، امام (ع)  مناظره آنها را گوش مى كرد و خنده بر لب داشت، زيرا دانشمند شامى، درمانده شده بود و نشانه هاى درماندگى و عجز در چهره اش ديده مى شد...

منبع:

1) علم كلام، علمى است كه در اصول عقائد، بر اساس استدلالات قوى عقلى و نقلى بحث مى كند.

2) منظور، ابو جعفر، محمد بن على بن نعمان كوفى است كه لقبش  احول  بود و در محله طاق المحامل كوفه، مغازه داشت. از اين رو به او  مؤمن الطاق مى گفتند، ولى مخالفان او را به عنوان  شيطان الطاق مى خواندند سفينة البحار، ج 2، ص 100.

اصول کافی -  باب الاضطرار الى الحجة، حديث 4،ص 171 و 172، ج 1.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


AZAD
ارسال پاسخ

تشکر