متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۴/۳۰

تکراری اما زیبا... به کجا چنین شتابان ؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان ؟
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان ؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر !‌ اما تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را! شفیعی کدکنی

masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۴/۲۹

مواظب باشید به چه کسانی دست میدهید

تا همه چیزتان را از دست ندهید!

goodgirl75
goodgirl75
۱۳۹۴/۰۴/۲۷

به شخصیت خود…..
بیشتر از آبرویتان اهمیت دهید.
زیرا شخصیت شما…
جوهر وجود شماست...
و آبرویتان…
تصورات دیگران
نسبت به شما است

+5

Tom Cat
Tom Cat
۱۳۹۴/۰۴/۲۶

کم کم غروب ماه خدا دیده می شود
صد حیف ازین بساط که برچیده می شود
در این بهار رحمت و غفران و مغفرت
خوشبخت آنکسی ست که بخشیده می شود
عید شما مبارک

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۰۴/۲۰

تنهایی همین است

تکرار نامنظم من بی تــــو

بی آنکه بدانی

برای تو نفس می‌کشم...

1354eiran
1354eiran
۱۳۹۴/۰۴/۱۶

رفتار هر انسان
آیینه ای است
که او چهره خود را در آن نشان میدهد. گوته

DEYVID
DEYVID
۱۳۹۴/۰۴/۰۸

زیباترترین "معماری" من ،
ساختن "ذهن و دل" خویشتن است .
در گستره ی وسیع اندیشه ی خود ،
سازه ای باید ساخت ،
با ستونهایی برافراشته از افکارم …
و مصالح ، همه از جنس امید ،
و مراقب باشم ،
نقش "افکار غلط" در ذهنم ،
نقشه ی "تخریب بنیاد" من است
ميتوان زيبا زيست
نه چنان سخت که از عاطفه دلگير شويم
نه چنان بي مفهوم
که بمانيم ميان بد و خوب
لحظه ها ميگذرند
گرم باشيم پر از فکر و اميد
عشق باشيم و سراسر خورشيد
زندگي همهمه ی مبهمی از رد طبق شدن خاطره هاست
هر کجا خنديديم
هر کجا خندانديم
زندگاني آنجاست
بي خيال همه تلخي ها...

1354eiran
1354eiran
۱۳۹۴/۰۴/۰۴

تولد انسان
روشن شدن کبریتی است
و مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه کردی؟
گرما بخشیدی ...؟ یا سوزاندی...؟

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۰۴/۰۳

حالا که فرقی نمی‌کند

کنارت ایستاده باشم

یا نه

بگذار همه چیز را

از وسط قیچی کنم

تا تو

در نیمی باشی

من

در نیمی دیگر

راستی

با دستی که

روی شانه‌ات

جا گذاشته‌ام

چه می‌کنی؟

masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۴/۰۳

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مست می رود

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود

اول اگر چه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست می رود

هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود

گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست می رود

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود

این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
تیریست بی نشانه که از شصت می رود

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود